نشانههاى ظهور
احادیثى که از نشانههاى ظهور مهدى سخن مىگوید، چه در کتب شیعه و چه سنى، غالباً درباره دو موضوع بحث مىکند:
1. حوادث مستقل و جداگانهاى که رخ خواهد داد؛
2. وضع اجتماعى و سیاسى و تکنولوژى (فناورى) که جهان، پیش از ظهور دارد. به عبارت دیگر، وضع دنیاى سیاست و اجتماع و فناورى پیش از ظهور را براى ما ترسیم مىکند.
در مورد رویکرد دوم، هر که درباره نشانههاى ظهور پژوهش کند، درمىیابد که جهان کنونى، از هر وقت دیگرى، به زمان ظهور نزدیکتر است.
از جنبه تکنولوژى، احادیث از جهانى سخن مىگویند که در آن هواپیماهایى است که مسافران را از کشورى به کشور دیگر مىبرند و ایستگاههاى رادیویى به تعداد مردم دنیا وجود دارد که مىتواند خبر را در آن واحد، براى تمامى دنیا پخش کند و تلفنهاى تصویرى هست و هر که در مشرق است، صداى برادرش را در مغرب مىشنود و چهره او را مىبیند و رایانههاى دستى وجود دارد که داراى برنامههاى گوناگون است و دارندهاش را از همراه داشتن هزاران کتاب، بىنیاز مىکند.
از جنبه اجتماعى، احادیث از وضع اجتماعى سخن مىگوید که زنان، لباس مد روز پوشیده یا برهنهاند که گویاى کشف حجاب یا آرایشهاى جاهلانه است و انواع منکرات به ظهور مىرسد که پیش از پیدایش، آدمى تصورش را نمىکرد.
از جنبه سیاسى، سخن از کشف معبد هیکل سلیمان مىگوید که لازمه برپایى دولت اسراییل در دل جهان عرب و اسلام است. نیز وجود جنبشهاى اسلامى در جوامع مسلمان که تلاش دارد حکومت اسلامى برپا کند، اما بسیارى از افراد مجاهد زندانى مىشوند. همچنین از تأسیس دولتى در مشرق سخن مىگوید که زمینهساز دولت مهدى است. نیز اختلاف کارگزاران شیعى و چندگانگى سخنشان که با بیعت با مهدى، وحدت کلمه پیدا مىکنند. همچنین مهدیان دروغینى ظاهر مىشوند. تمامى آنچه برشمردیم، در احادیث نشانههاى ظهور آمده است.
تشخیص مدعیان مهدویت
تنها اصلى که مىتوان براى شناخت مدعیان دروغگوى مهدویت، بدان اعتماد کرد، تأیید و امداد الهى است که توسط مدعى راستگوى مهدویت نشان داده مىشود. وى نبوت خاتم و جنبش اوصیاى پیامبر را که پدرانش بودند، تصدیق مىکند. این کارى لازم براى مدعى نبوت و رسالت است.
امداد و تأیید الهى، با ظهور عیسى بن مریم نشان داده مىشود که قرآن، قصه وى را گفته است که مردگان را زنده مىکرد و کور مادرزاد و مبتلایان به پیسى را شفا مىداد.1
این اصل، راه را بر هر مدعى دروغینى مىبندد، خواه شخص به عمد دروغ گوید یا قربانى مکاشفه عرفانى پندارى شود، مانند آنچه براى »مهدى سودانى« پیش آمد که پنداشت مهدى موعود(ع) است. وى خیال کرد پیامبر به او گفته که مهدى موعود(ع) است. مهدى سودانى در یکى از نوشتههایش در تاریخ 16 شعبان 1299 هجرى مىگوید:
سید وجود(ص) به من خبر داد: من مهدى منتظرم. پیامبر چندین بار مرا بر کرسىاش نشاند و خلفاى چهارگانه [ابوبکر، عمر، عثمان و امام على] و قطبها[ى دراویش] و خضر(ع) حضور داشتند، و مرا با ملایکه مقرب و اولیاى زنده و مرده از فرزندان آدم تا زمان کنونى، نیز جنیان مؤمن، تأیید و یارى کرد.
در هنگام جنگ، سید وجود(ص) به عنوان امام و فرمانده سپاه حاضر مىشود؛ نیز خلفاى چهارگانه و قطبها و خضر حاضرند. حضرتش، شمشیر نصرت و پیروزى را به من داد و فرمود: بإ؛ داشتن آن شمشیر، کسى بر من پیروز نمىشود، گرچه گروه انس و جن باشند.
آنگاه سرور وجود فرمود... پرچمى از نور برافراشته مىشود و در جنگ، همراه من است. عزراییل پرچمدار است. از این رو، یارانم ثابتقدم مىشوند و در دل دشمنانم، ترس افکنده مىشود و هر که با من دشمنى کند، خداوند خوارش مىکند. پس هر که به راستى سعادتمند باشد، مىپذیرد من مهدى منتظرم. اما خداوند در دل کسانى که جاهطلباند، نفاق مىافکند. پس به سبب حرص بر جاهطلبى، مرا تصدیق نخواهند کرد... سید وجود(ص) به من دستور داد به منطقه »ماسه« در کوه قدیر هجرت کنم و از آنجا به تمامى مکلفان، دستور کلى را بنویسم. ما هم به امیران و بزرگان دینى نوشتیم، اما بدبختان نپذیرفتند و درستکاران تصدیق کردند... سید وجود(ص) سه بار به من خبر داد: آنکه در مهدویت تو شک کند، به خدا و رسول کافر شده است.
تمام آنچه درباره خلافتم و مهدویت به شما گفتم، در بیدارى و در حال صحت، سید وجود(ص) به من گفت، بىآنکه مانعى شرعى باشد. نه خوابى بود و نه ربایشى و نه مستى و نه دیوانگى...2
وى در نامه دیگرى مىگوید:
اگر من نورى از جانب خدا نداشتم و رسولاللَّه(ص) تأییدم نکرده بود، توان کارى نداشتم و روا نبود برایتان سخنى بگویم. آنچه گفتم که پیامبر فرمود، به دستور رسولاللَّه بود. به من اخبارى گفت که اولیا و علما از آن خبر ندارند. باید بدانید جز به دستور پیامبر یا فرشته الهام - که از طرف پیامبر اجازه دارد - کارى نمىکنم. ایشان به من خبر داد: امت به دست من هدایت خواهد شد، بىآنکه رنجهایى را که پیامبر تحمل کرد، بر دوش کشم.
من از نور دل پیامبر آفریده شدهام. ایشان به من بشارت داد یارانم مانند اصحاب ایشانند و رتبه و درجه [ملت من و] عوام نزد خدا، مانند رتبه شیخ عبدالقادر گیلانى است.3
محتواى دو نامه نشان مىدهد: دلیل راستى مهدى سودانى، مدعى مهدویت، فقط گفته خودش است و دلیلى دیگر در تأیید وى یافت نمىشود؛ افزون بر اینکه پیروزى جنبش وى که ادعا داشت با امداد الهى پشتیبانى مىشود، تحقق نیافت.
به تصور شیعه، مهدى، انسان مشخصى است که فرزند [امام] حسن عسکرى است و در 255 (یا 256) هجرى زاده شده و از قرن سوم تا پانزدهم هجرى با مردم زندگى مىکند، تا هر وقت که خدا بخواهد. پس باید این مطلب را با دلیل ثابت کند؛ یعنى معجزه داشته باشد، چنانکه آصف بن برخیا، وزیر سلیمان، معجزه نشان داد، در حالى که پیامبر نبود. وى تحت ملکه سبا را در کمتر از چشم برهمزدنى حاضر کرد. در آیات 40-38 سوره نمل آمده است:
سلیمان گفت: اى بزرگان! کدامیک از شما، تخت او را براى من مىآورد، پیش از آنکه به حال تسلیم نزد مىآیند؟
عفریتى از جن گفت: من آن را نزد تو مىآورم، پیش از آنکه از مجلست برخیزى و من نسبت به این امر توانا و امینم.
اما کسى که دانشى از کتاب [آسمانى] داشت، گفت: پیش از آنکه چشم برهمزنى، آن را نزد تو خواهم آورد!
هنگامى که سلیمان، تخت را نزد خود ثابت و پابرجا دید، گفت: این از فضل پروردگار است تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را به جا مىآورم یا کفران مىکنم و هر کسى شکر کند، به نفع خود شکر مىکند و هر کس کفران کند [به زیان خویش نموده است؛ که] پروردگار من غنى و کریم است!.
طریق دیگر اثبات امام مهدى(ع) این است که راههاى عادى را به کار گیرد که نشان دهنده عمر بسیار وى و هویتش باشد. مثلاً به اهالى لندن بگوید: در قرن دهم میلادى، از کشورشان عبور کرده و نامهاى را به خط خود بر پوست آهو در فلان منطقه نهاده که در آن زمان کتابخانه شهر بوده است، اما بر اثر عوامل مختلف، کتابخانه از بین رفته است. سپس به انگلیسیها بگوید: مىتوانید چند متر بکنید تا بر کتابخانه از بین رفته، دست یابید که در آن اسناد قابل قبولى است. مىتوانید فلان پرونده را باز کنید و نامه مرا بیابید و این، نسخه دوم آن است.
همین کار را با روسها و ایرانیها و چینیها و دیگران که در زمان ظهورش زندهاند، مىتواند انجام دهد. مىبایست درخواست وى نشان دهنده درایت و آگاهىاش از حلقههاى گمشده مهم براى هر کشورى باشد، تا اهالى را به فعالیت و کنکاش براى کشف حقیقت وادارد. مىبایست از موضع و موقعیتى قوى و برتر، خواستهاش را مطرح کند، کمى پیش از آنکه در ظهور دولتش موفق شود، تا ادعا و درخواستش، به عنوان رئیس دولتى باشد که داعیه دارد و توانمند است و تحرک مىآفریند و شگفتیهاى بسیار دارد. اگر در سال 1455 هجرى برابر با 2034 میلادى ظهور کند و ادعا نماید محمد بن حسن عسکرى است و عمرش 1200 سال است، در حالىکه سى ساله به نظر مىرسد، مسلماً سیاستمداران آن زمان خواهند پنداشت دیوانه است، اما وقتى ادعا و درخواستش را بشنوند و ببینند وى هزینه کنکاش و پیامدهاى جنجال برانگیز را مىپردازد و دانشمندان هر کشور، نتایج را ارزیابى خواهند کرد، هر که موافق ادعاى وى است، با او همراه خواهد شد و دیگران به آزمایش و کنکاش دست خواهند زد.
ویژگیهاى دولت مهدى(ع)
دولت مهدى - که انتظار آن مىرود - بدان معنا نیست که اسلام معطل بماند، تا پس از ظهور مهدى، دولت اسلامى برپا شود، بلکه به معناى ایجاد دولت خاصى است که نمونه کوچک آن، دولت و ملک سلیمان بود. ملک و حکومت سلیمان، با نیروهاى جن و باد و حیوانات و نیز انسانهاى مؤمن، پشتیبانى مىشد. مزیت دولت مهدى بر دولت سلیمان، این است که بر تمامى زمین حکم مىراند و دولتى پس از آن نیست و به قیامت صغرا متصل است، سپس زندگى بر کره خاکى پایان مىپذیرد. قرآن به قیامت صغرى در آخرالزمان در آیات 88-82 سوره نمل اشاره کرده است:
و هنگامى که وقت مشخص و حادثه موعود رخ نماید جنبندهاى4 بندهاى را از زمین براى آنها خارج مىکنیم که با آنها تکلم مىکند [و مىگوید:] مردم به آیات ما ایمان نمىآورند.5
[و به خاطر آور] روزى را که ما از هر امتى، گروهى را از کسانى که آیات ما را تکذیب مىکردند، محشور مىکنیم و آنها را نگه مىداریم تا به یکدیگر ملحق شوند!
تا زمانى که [به پاى حساب] مىآیند، [خدا به آنان] مىگوید: آیا آیات مرا تکذیب کردید و در صدد تحقیق برنیامدید؟ شما چه اعمالى انجام مىدادید؟!
در این هنگام، فرمان عذاب به خاطر ظلمشان بر آنها واقع مىشود و آنها سخنى ندارند که بگویند.
آیا ندیدید که ما شب را براى آرامش آنها قرار دادیم و روز را روشنى بخش؟! در این امور، نشانههاى روشنى است براى کسانى که ایمان مىآورند [و آماده قبول حقاند].
[و به خاطر آورند] روزى را که در صور دمیده مىشود6 و تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند، در وحشت فرو مىروند، جز کسانى که خدا خواسته است و همگى با خضوع در پیشگاه او حاضر مىشوند.
کوهها را مىبینى و آنها را ساکن و جامد مىپندارى، در حالىکه مانند ابر در حرکتاند. این صنع و آفرینش خداوند است که همه چیز را متقن آفرید. او از کارهایى که انجام مىدهید، مسلماً آگاه است.
»قیامت صغرا« که آیات بدان اشاره دارد، بر این اندیشه استوار است که به برپایى دولت عدل مطلق و بهرهمندى انسان از امنیت و عدل و خودکفایى اقتصادى و اجتماعى که از پرتو دولت مهدى به دست مىآید، نباید بسنده کرد؛ زیرا تنها هدف مورد انتظار، قیام مهدى(ع) و مسیح نیست، بلکه هدف دیگرى وجود دارد، که گفت و گوى میان ادیان و مذاهب و ارزیابى آنها براساس شیوههایى است که واقعیتها و حوادث تاریخ را روشن مىکند، که لازمه آن زنده کردن شهود و مردان تاریخسازى است که اساس مذاهب و اندیشهها بودند و خداوند، رسولش عیسى را ذخیره کرد تا شهود تاریخى را در پیشگاه حاکم والامرتبه، مهدى آل محمد(ص) زنده کند.
برخى نمىپذیرند که شیعه به قیامت صغرا »رجعت« معتقد باشد، اما شیعیان باور دارند عیسى بن مریم(ع) بار دیگر به دنیا برمىگردد و به امام مسلمانان اقتدا مىکند، چنانکه در روایت بخارى است:
کیف بکم اذا نزل عیسى بن مریم و امامکم منکم.
چگونه خواهید بود آن زمان که عیسى پسر مریم، از آسمان فرو آید و امام از شما باشد؟
آیا اینان نمىپرسند چگونه مردم مىفهمند این شخص، عیسى بن مریم است اگر مردگان را زنده نکند و کور مادرزاد و مبتلایان به پیسى را شفا ندهد؟! آیا آنان مىپندارند عیسى که مردگان را زنده مىکند، انسانى را که تازه مرده است، زنده مىکند تا ساعتى زندگى کند، سپس بمیرد؟ یا اینکه تأثیر وى ماندگارتر و کارش مهمتر است؟ به اینکه شخصى را که قرنهاست مرده است، زنده کند تا سالها زندگى کند.
مهمتر این است که شخصیتى مثل على بن ابىطالب(ع) زنده شود که مسلمانان در موقعیت و جایگاه وى پس از رسولاللَّه(ص) اختلاف نظر دارند. برخى مىگویند: موقعیت رسالت و نقش سیاسى وى مانند رسولاللَّه(ص) است، جز اینکه پیامبرى پس از رسولاللَّه(ص) نیست و مخالفت با امام على روا نیست، چنانکه نافرمانى پیامبر را نمىتوان کرد.
امام از قول پیامبر، کتابهایى را نوشت که امامان بعدى به ارث بردند تا به مهدى(ع) رسید. اما برخى منکر تمامى این مطالباند و امام را چهارمین شخص در فضیلت [پس از ابوبکر و عمر و عثمان] مىدانند، بلکه برخى فضیلتى براى امام قایل نیستند!7
مهدى(ع) صحیفه جامعهاى را که امام على(ع) بر پوست، به خط خود و املاى پیامبر نوشت، به مردم نشان مىدهد. این کتاب را امامان - به بیان الهى - پس از پیامبر، یکى پس از دیگرى به ارث بردند و محتوایش را منتشر کردند. از این طریق یگانه مورد اعتماد، سنت نبوى، به نقل از امامان، در کتب شیعه هست و معصوم به نقل از پیامبر مىنوشت و معصومى دیگر حدیث را روایت مىکرد، چنانکه امام صادق(ع) مىفرماید:
اگر ما به رأى و میل خود، به مردم فتوا مىدادیم، هلاک مىشدیم. آنچه مىگوییم به نقل از رسولاللَّه(ص) و دانشى است که یکى پس از دیگرى، به ارث برده و ذخیره نمودهایم، چنانکه مردم طلا و نقره را ذخیره مىکنند.8
اما برخى بر اعتقادى که از پدران به ارث برده و بدان خو کردهاند، باقى مىمانند.
براى آنکه دلیل حسى باشد و بهانهاى دست کسى نماند، نگارنده هر کتابى زنده مىشود، تا با دست خود، آنچه را نوشته، بنگارد و مردم بدانند وى کتاب را نوشته است و او با مردم، چنانکه دیده و پیش آمده، سخن بگوید. مثلاً عیسى به مسیحیان خواهد گفت: دینى که در دست شماست، از من نیست، بلکه مثلاً از »پولس« [یکى از حواریون] است. عیسى، پولس را زنده مىکند تا به مردم بگوید چگونه رسالت مسیح را که به رسالت محمد و اهل بیتش بشارت مىداد، تحریف کرده و مسیح را خاتم رسولان، بلکه یکى از اقالیم [خدا، پسر و روحالقدس] قرار داده است.
بنابراین، دولت مهدى فقط براى اقامه عدل مطلق در جامعه بشرى نیست؛ بلکه براى ایجاد فکرى یکسان و مذهبى واحد است؛ مذهبى که بر متون درست و معتبر تاریخى استوار است. از این رو، دولت مهدى، پایان جنبش انبیا و رسولان و پیروزى عقل و دانش و توحید بر نادانى و خرافه و شرک است.
یهود و مسیحیت و انتظار رهبر موعود
به رغم دشمنى تاریخى شدید میان یهود و مسیحیان، به پندار کفشتن عیسى بن مریم به دست یهود، پیروان هر دو دین در قرن 19 و 20 میلادى، به وحدتنظر در ظهور مسیح و پشتیبانى از برنامهاى سیاسى رسیدند که برپایى دولت اسراییل بود؛ از آن رو که به پندارشان مقدمه ظهور مسیح به شمار مىآمد. بدین بهانه صدها کلیسا و گروه مسیحى آمریکایى و اروپایى براى پشتیبانى دولت اسراییل بسیج شدند.9 در سال 1980، سازمانى به نام »سفارت بینالمللى مسییحان« در قدس اشغالى تأسیس شد که اهداف مؤسسات آن به اختصار چنین بود:
ما بیش از اسراییلیها، صهیونیست هستیم و قدس تنها شهرى است که مورد عنایت خداست و خداوند تا ابد این سرزمین را به اسراییل داده است.
اعضاى سفارت معتقدند:
اگر اسراییل نباشد، مکانى براى بازگشت مسیح نیست.
بلافاصله پس از راهاندازى سفارت، جشن بینالمللى سالیانه یهودى - مسیحى، با نام »عید عریش« برگزار شد و بیش از هزار روحانى مسیحى در آن شرکت کردند و در سال 1982، سه هزار رهبر مذهبى مسیحى در آن حضور داشتند.
»سفارت بینالمللى مسیحیان« یکى از سازمانهاى مهمى بود که براى شنیدن مذاکرات کمیسیونهاى کنگره آمریکا، به هنگام طرح جریان نبرد عربها با اسراییل، به ویژه بر سر قدس، دعوت مىشد. در سال 1985، رهبرى مسیحیان صهیونیست، کنفرانسى در »بال« سوییس برگزار و اعلام کرد:
ما گروههایى از دولتهاى مختلف و نمایندگان کلیساها، در اینجا گرد آمده، در این سالن کوچک که در 88 سال پیش دکتر »تئودور هرتزل« به همراه اولین شرکتکنندگان کنفرانس صهیونیستى، در آن تجمع نمودند و سنگ بناى پیدایش دولت اسراییل را نهادند. همگى براى نیایش و خشنودى پروردگار جمع شدهایم، تا اشتیاق خود را به مردم و سرزمین و عقیده اسرائیل و همراهى خود را اعلام کنیم و بگوییم: دولت اسراییل را تأیید مىکنیم.10
در آمریکا، کنیسهاى به نام [Indespensationalism] تأسیس شد که شمار پیروانش به شش میلیون نفر مىرسد. اعضاى این کنیسه معتقد به بازگشت مسیحاند، که از جمله شرایطش، برپایى دولت صهیونیستى و تجمع یهودیان دنیا در فلسطین است.
از شمار پیروان این کنیسه، »جرج بوش« اول و »ریگان« رؤساى جمهور پیشین آمریکا هستند. در اکتبر 1983، ریگان در برابر انجمن دوستى آمریکا و اسراییل، گفت:
من مىپرسم: آیا ما همان نسلى هستیم که شاهد نبرد »هرمجیدون« خواهیم بود؟ پیشگوئیهاى زمان گذشته، زمانى را که اکنون در آن به سر مىبریم، توصیف مىکند.11
گفته ریگان مستند به کتاب planet erth The late grad [سیاره فانى بزرگ زمین] نوشته »هال لیندسى«، (Hal Indsey) است که نخستین بار در سال 1970 منتشر شد و پانزده میلیون نسخه فروش کرد. در این اثر، مهمترین فلسفه پایان تاریخ و بازگشت مسیح، بازگشت یهود به سرزمین اسرائیل، پس از هزاران سال دانسته شده است. همچنین گفته شده است: قوم یأجوج، اتحاد شوروى است که همراه عربها و همپیمانانشان، به اسرائیل حمله مىکند. این کتاب تأکید دارد: ارتش نظامى اسرائیل بر نیروهاى شر پیروز مىشود و پس از نبرد »هرمجیدون«، وضع براى بازگشت نجاتبخش مسیح آماده مىشود. هرمجیدون نام منطقهاى در دشت »المجدل« فلسطین است که نیروهاى شر و خیر در آنجا نبرد خواهند کرد.12
گفتوگوى مسلمانان درباره مهدى موعود(ع)
در پرتو عقاید مشترک شیعى و سنى درباره برنامه الهى در آخرالزمان و اینکه رهبر موعود، مهدى، از ذریه پیامبر و فاطمه و از نسل امت اسلامى است و قرآن و سنت، شیوه وى مىباشد، سنى و شیعه، دو نوع گفتوگو مىتوانند داشته باشند:
نخست: گفتوگوى شیعى - سنى با هدف ایجاد بنیان محکم وحدت اسلامى که بر وحدت قبله و کتاب و خاتمیت پیامبر و آینده مشرق با ظهور مهدى آل محمد(ص) استوار است. مسایل مورد اختلاف را با روح محبت و برادرى و بحث علمى مىتوان بررسى کرد. شاید از مهمترین مسایل رو در روى مسلمانان، نشانههاى الهى و ضوابطى است که مهدى موعود(ع) را مشخص مىکند. به ویژه آنکه دو تجربه سیاسى بزرگ، در این باره هست؛ تجربه مهدى اسماعیلى در قرن سوم و چهارم هجرى و تجربه مهدى سودانى در قرن سیزدهم.
دوم: گفتوگوى اسلامى - مسیحى.
گفتوگوى اسلامى - مسیحى
در بسیارى از اندیشههاى دینى، مسیحیان و مسلمانان مشترکند، چه درباره خداى متعال یا نبوت یا پایان سعادتمندانه زمین و نقش مسیح در این باره. نشر اندیشههاى مشترک که بسیارى از مردم مسیحى و اسلامى از آن ناآگاهند، گسست بزرگى را که میان مسیحیان و مسلمانان هست، پر مىکند. نیز احساسات منفى و سیاستهاى اشتباهى را که به سبب وضع استثنایى، دولتهاى دو طرف در طول تاریخ انجام دادهاند، کم مىکند. اگر شکاف میان پیروان ادیان پر شده و اندیشه دشمنى از بین رود و تقدیر و احترام متقابل بجاى آن بنشیند، مىتوان مسایل مورد اختلاف را با روح محبت و احترام بحث کرد.
این مسأله سخت و محال نیست؛ زیرا میان مسلمانان و مسیحیان، مطلبى وجود ندارد که سبب اختلاف شود. برعکس آنچه در طول تاریخ بر روابط مسیحى - یهودى حاکم بوده است؛ زیرا یهودیان نمىپذیرند عیسى پسر مریم است، بلکه به وى و مادرش، صفات زشتى نسبت مىدهند و اعتراف مىکنند عیسى را کشتهاند! مسیحیان نیز این مطلب را قبول دارند. اما به رغم این وضع، تلاشهاى یهودیان صهیونیست، نتیجه مثبت داده و مسیحیان، همپیمان قدرتمند اسرائیل شدهاند و میلیونها مسیحى، اسرائیل را بیش از خود یهود، تأیید و حمایت مىکنند!
احادیثى که از نشانههاى ظهور مهدى سخن مىگوید، چه در کتب شیعه و چه سنى، غالباً درباره دو موضوع بحث مىکند:
1. حوادث مستقل و جداگانهاى که رخ خواهد داد؛
2. وضع اجتماعى و سیاسى و تکنولوژى (فناورى) که جهان، پیش از ظهور دارد. به عبارت دیگر، وضع دنیاى سیاست و اجتماع و فناورى پیش از ظهور را براى ما ترسیم مىکند.
در مورد رویکرد دوم، هر که درباره نشانههاى ظهور پژوهش کند، درمىیابد که جهان کنونى، از هر وقت دیگرى، به زمان ظهور نزدیکتر است.
از جنبه تکنولوژى، احادیث از جهانى سخن مىگویند که در آن هواپیماهایى است که مسافران را از کشورى به کشور دیگر مىبرند و ایستگاههاى رادیویى به تعداد مردم دنیا وجود دارد که مىتواند خبر را در آن واحد، براى تمامى دنیا پخش کند و تلفنهاى تصویرى هست و هر که در مشرق است، صداى برادرش را در مغرب مىشنود و چهره او را مىبیند و رایانههاى دستى وجود دارد که داراى برنامههاى گوناگون است و دارندهاش را از همراه داشتن هزاران کتاب، بىنیاز مىکند.
از جنبه اجتماعى، احادیث از وضع اجتماعى سخن مىگوید که زنان، لباس مد روز پوشیده یا برهنهاند که گویاى کشف حجاب یا آرایشهاى جاهلانه است و انواع منکرات به ظهور مىرسد که پیش از پیدایش، آدمى تصورش را نمىکرد.
از جنبه سیاسى، سخن از کشف معبد هیکل سلیمان مىگوید که لازمه برپایى دولت اسراییل در دل جهان عرب و اسلام است. نیز وجود جنبشهاى اسلامى در جوامع مسلمان که تلاش دارد حکومت اسلامى برپا کند، اما بسیارى از افراد مجاهد زندانى مىشوند. همچنین از تأسیس دولتى در مشرق سخن مىگوید که زمینهساز دولت مهدى است. نیز اختلاف کارگزاران شیعى و چندگانگى سخنشان که با بیعت با مهدى، وحدت کلمه پیدا مىکنند. همچنین مهدیان دروغینى ظاهر مىشوند. تمامى آنچه برشمردیم، در احادیث نشانههاى ظهور آمده است.
تشخیص مدعیان مهدویت
تنها اصلى که مىتوان براى شناخت مدعیان دروغگوى مهدویت، بدان اعتماد کرد، تأیید و امداد الهى است که توسط مدعى راستگوى مهدویت نشان داده مىشود. وى نبوت خاتم و جنبش اوصیاى پیامبر را که پدرانش بودند، تصدیق مىکند. این کارى لازم براى مدعى نبوت و رسالت است.
امداد و تأیید الهى، با ظهور عیسى بن مریم نشان داده مىشود که قرآن، قصه وى را گفته است که مردگان را زنده مىکرد و کور مادرزاد و مبتلایان به پیسى را شفا مىداد.1
این اصل، راه را بر هر مدعى دروغینى مىبندد، خواه شخص به عمد دروغ گوید یا قربانى مکاشفه عرفانى پندارى شود، مانند آنچه براى »مهدى سودانى« پیش آمد که پنداشت مهدى موعود(ع) است. وى خیال کرد پیامبر به او گفته که مهدى موعود(ع) است. مهدى سودانى در یکى از نوشتههایش در تاریخ 16 شعبان 1299 هجرى مىگوید:
سید وجود(ص) به من خبر داد: من مهدى منتظرم. پیامبر چندین بار مرا بر کرسىاش نشاند و خلفاى چهارگانه [ابوبکر، عمر، عثمان و امام على] و قطبها[ى دراویش] و خضر(ع) حضور داشتند، و مرا با ملایکه مقرب و اولیاى زنده و مرده از فرزندان آدم تا زمان کنونى، نیز جنیان مؤمن، تأیید و یارى کرد.
در هنگام جنگ، سید وجود(ص) به عنوان امام و فرمانده سپاه حاضر مىشود؛ نیز خلفاى چهارگانه و قطبها و خضر حاضرند. حضرتش، شمشیر نصرت و پیروزى را به من داد و فرمود: بإ؛ داشتن آن شمشیر، کسى بر من پیروز نمىشود، گرچه گروه انس و جن باشند.
آنگاه سرور وجود فرمود... پرچمى از نور برافراشته مىشود و در جنگ، همراه من است. عزراییل پرچمدار است. از این رو، یارانم ثابتقدم مىشوند و در دل دشمنانم، ترس افکنده مىشود و هر که با من دشمنى کند، خداوند خوارش مىکند. پس هر که به راستى سعادتمند باشد، مىپذیرد من مهدى منتظرم. اما خداوند در دل کسانى که جاهطلباند، نفاق مىافکند. پس به سبب حرص بر جاهطلبى، مرا تصدیق نخواهند کرد... سید وجود(ص) به من دستور داد به منطقه »ماسه« در کوه قدیر هجرت کنم و از آنجا به تمامى مکلفان، دستور کلى را بنویسم. ما هم به امیران و بزرگان دینى نوشتیم، اما بدبختان نپذیرفتند و درستکاران تصدیق کردند... سید وجود(ص) سه بار به من خبر داد: آنکه در مهدویت تو شک کند، به خدا و رسول کافر شده است.
تمام آنچه درباره خلافتم و مهدویت به شما گفتم، در بیدارى و در حال صحت، سید وجود(ص) به من گفت، بىآنکه مانعى شرعى باشد. نه خوابى بود و نه ربایشى و نه مستى و نه دیوانگى...2
وى در نامه دیگرى مىگوید:
اگر من نورى از جانب خدا نداشتم و رسولاللَّه(ص) تأییدم نکرده بود، توان کارى نداشتم و روا نبود برایتان سخنى بگویم. آنچه گفتم که پیامبر فرمود، به دستور رسولاللَّه بود. به من اخبارى گفت که اولیا و علما از آن خبر ندارند. باید بدانید جز به دستور پیامبر یا فرشته الهام - که از طرف پیامبر اجازه دارد - کارى نمىکنم. ایشان به من خبر داد: امت به دست من هدایت خواهد شد، بىآنکه رنجهایى را که پیامبر تحمل کرد، بر دوش کشم.
من از نور دل پیامبر آفریده شدهام. ایشان به من بشارت داد یارانم مانند اصحاب ایشانند و رتبه و درجه [ملت من و] عوام نزد خدا، مانند رتبه شیخ عبدالقادر گیلانى است.3
محتواى دو نامه نشان مىدهد: دلیل راستى مهدى سودانى، مدعى مهدویت، فقط گفته خودش است و دلیلى دیگر در تأیید وى یافت نمىشود؛ افزون بر اینکه پیروزى جنبش وى که ادعا داشت با امداد الهى پشتیبانى مىشود، تحقق نیافت.
به تصور شیعه، مهدى، انسان مشخصى است که فرزند [امام] حسن عسکرى است و در 255 (یا 256) هجرى زاده شده و از قرن سوم تا پانزدهم هجرى با مردم زندگى مىکند، تا هر وقت که خدا بخواهد. پس باید این مطلب را با دلیل ثابت کند؛ یعنى معجزه داشته باشد، چنانکه آصف بن برخیا، وزیر سلیمان، معجزه نشان داد، در حالى که پیامبر نبود. وى تحت ملکه سبا را در کمتر از چشم برهمزدنى حاضر کرد. در آیات 40-38 سوره نمل آمده است:
سلیمان گفت: اى بزرگان! کدامیک از شما، تخت او را براى من مىآورد، پیش از آنکه به حال تسلیم نزد مىآیند؟
عفریتى از جن گفت: من آن را نزد تو مىآورم، پیش از آنکه از مجلست برخیزى و من نسبت به این امر توانا و امینم.
اما کسى که دانشى از کتاب [آسمانى] داشت، گفت: پیش از آنکه چشم برهمزنى، آن را نزد تو خواهم آورد!
هنگامى که سلیمان، تخت را نزد خود ثابت و پابرجا دید، گفت: این از فضل پروردگار است تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را به جا مىآورم یا کفران مىکنم و هر کسى شکر کند، به نفع خود شکر مىکند و هر کس کفران کند [به زیان خویش نموده است؛ که] پروردگار من غنى و کریم است!.
طریق دیگر اثبات امام مهدى(ع) این است که راههاى عادى را به کار گیرد که نشان دهنده عمر بسیار وى و هویتش باشد. مثلاً به اهالى لندن بگوید: در قرن دهم میلادى، از کشورشان عبور کرده و نامهاى را به خط خود بر پوست آهو در فلان منطقه نهاده که در آن زمان کتابخانه شهر بوده است، اما بر اثر عوامل مختلف، کتابخانه از بین رفته است. سپس به انگلیسیها بگوید: مىتوانید چند متر بکنید تا بر کتابخانه از بین رفته، دست یابید که در آن اسناد قابل قبولى است. مىتوانید فلان پرونده را باز کنید و نامه مرا بیابید و این، نسخه دوم آن است.
همین کار را با روسها و ایرانیها و چینیها و دیگران که در زمان ظهورش زندهاند، مىتواند انجام دهد. مىبایست درخواست وى نشان دهنده درایت و آگاهىاش از حلقههاى گمشده مهم براى هر کشورى باشد، تا اهالى را به فعالیت و کنکاش براى کشف حقیقت وادارد. مىبایست از موضع و موقعیتى قوى و برتر، خواستهاش را مطرح کند، کمى پیش از آنکه در ظهور دولتش موفق شود، تا ادعا و درخواستش، به عنوان رئیس دولتى باشد که داعیه دارد و توانمند است و تحرک مىآفریند و شگفتیهاى بسیار دارد. اگر در سال 1455 هجرى برابر با 2034 میلادى ظهور کند و ادعا نماید محمد بن حسن عسکرى است و عمرش 1200 سال است، در حالىکه سى ساله به نظر مىرسد، مسلماً سیاستمداران آن زمان خواهند پنداشت دیوانه است، اما وقتى ادعا و درخواستش را بشنوند و ببینند وى هزینه کنکاش و پیامدهاى جنجال برانگیز را مىپردازد و دانشمندان هر کشور، نتایج را ارزیابى خواهند کرد، هر که موافق ادعاى وى است، با او همراه خواهد شد و دیگران به آزمایش و کنکاش دست خواهند زد.
ویژگیهاى دولت مهدى(ع)
دولت مهدى - که انتظار آن مىرود - بدان معنا نیست که اسلام معطل بماند، تا پس از ظهور مهدى، دولت اسلامى برپا شود، بلکه به معناى ایجاد دولت خاصى است که نمونه کوچک آن، دولت و ملک سلیمان بود. ملک و حکومت سلیمان، با نیروهاى جن و باد و حیوانات و نیز انسانهاى مؤمن، پشتیبانى مىشد. مزیت دولت مهدى بر دولت سلیمان، این است که بر تمامى زمین حکم مىراند و دولتى پس از آن نیست و به قیامت صغرا متصل است، سپس زندگى بر کره خاکى پایان مىپذیرد. قرآن به قیامت صغرى در آخرالزمان در آیات 88-82 سوره نمل اشاره کرده است:
و هنگامى که وقت مشخص و حادثه موعود رخ نماید جنبندهاى4 بندهاى را از زمین براى آنها خارج مىکنیم که با آنها تکلم مىکند [و مىگوید:] مردم به آیات ما ایمان نمىآورند.5
[و به خاطر آور] روزى را که ما از هر امتى، گروهى را از کسانى که آیات ما را تکذیب مىکردند، محشور مىکنیم و آنها را نگه مىداریم تا به یکدیگر ملحق شوند!
تا زمانى که [به پاى حساب] مىآیند، [خدا به آنان] مىگوید: آیا آیات مرا تکذیب کردید و در صدد تحقیق برنیامدید؟ شما چه اعمالى انجام مىدادید؟!
در این هنگام، فرمان عذاب به خاطر ظلمشان بر آنها واقع مىشود و آنها سخنى ندارند که بگویند.
آیا ندیدید که ما شب را براى آرامش آنها قرار دادیم و روز را روشنى بخش؟! در این امور، نشانههاى روشنى است براى کسانى که ایمان مىآورند [و آماده قبول حقاند].
[و به خاطر آورند] روزى را که در صور دمیده مىشود6 و تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند، در وحشت فرو مىروند، جز کسانى که خدا خواسته است و همگى با خضوع در پیشگاه او حاضر مىشوند.
کوهها را مىبینى و آنها را ساکن و جامد مىپندارى، در حالىکه مانند ابر در حرکتاند. این صنع و آفرینش خداوند است که همه چیز را متقن آفرید. او از کارهایى که انجام مىدهید، مسلماً آگاه است.
»قیامت صغرا« که آیات بدان اشاره دارد، بر این اندیشه استوار است که به برپایى دولت عدل مطلق و بهرهمندى انسان از امنیت و عدل و خودکفایى اقتصادى و اجتماعى که از پرتو دولت مهدى به دست مىآید، نباید بسنده کرد؛ زیرا تنها هدف مورد انتظار، قیام مهدى(ع) و مسیح نیست، بلکه هدف دیگرى وجود دارد، که گفت و گوى میان ادیان و مذاهب و ارزیابى آنها براساس شیوههایى است که واقعیتها و حوادث تاریخ را روشن مىکند، که لازمه آن زنده کردن شهود و مردان تاریخسازى است که اساس مذاهب و اندیشهها بودند و خداوند، رسولش عیسى را ذخیره کرد تا شهود تاریخى را در پیشگاه حاکم والامرتبه، مهدى آل محمد(ص) زنده کند.
برخى نمىپذیرند که شیعه به قیامت صغرا »رجعت« معتقد باشد، اما شیعیان باور دارند عیسى بن مریم(ع) بار دیگر به دنیا برمىگردد و به امام مسلمانان اقتدا مىکند، چنانکه در روایت بخارى است:
کیف بکم اذا نزل عیسى بن مریم و امامکم منکم.
چگونه خواهید بود آن زمان که عیسى پسر مریم، از آسمان فرو آید و امام از شما باشد؟
آیا اینان نمىپرسند چگونه مردم مىفهمند این شخص، عیسى بن مریم است اگر مردگان را زنده نکند و کور مادرزاد و مبتلایان به پیسى را شفا ندهد؟! آیا آنان مىپندارند عیسى که مردگان را زنده مىکند، انسانى را که تازه مرده است، زنده مىکند تا ساعتى زندگى کند، سپس بمیرد؟ یا اینکه تأثیر وى ماندگارتر و کارش مهمتر است؟ به اینکه شخصى را که قرنهاست مرده است، زنده کند تا سالها زندگى کند.
مهمتر این است که شخصیتى مثل على بن ابىطالب(ع) زنده شود که مسلمانان در موقعیت و جایگاه وى پس از رسولاللَّه(ص) اختلاف نظر دارند. برخى مىگویند: موقعیت رسالت و نقش سیاسى وى مانند رسولاللَّه(ص) است، جز اینکه پیامبرى پس از رسولاللَّه(ص) نیست و مخالفت با امام على روا نیست، چنانکه نافرمانى پیامبر را نمىتوان کرد.
امام از قول پیامبر، کتابهایى را نوشت که امامان بعدى به ارث بردند تا به مهدى(ع) رسید. اما برخى منکر تمامى این مطالباند و امام را چهارمین شخص در فضیلت [پس از ابوبکر و عمر و عثمان] مىدانند، بلکه برخى فضیلتى براى امام قایل نیستند!7
مهدى(ع) صحیفه جامعهاى را که امام على(ع) بر پوست، به خط خود و املاى پیامبر نوشت، به مردم نشان مىدهد. این کتاب را امامان - به بیان الهى - پس از پیامبر، یکى پس از دیگرى به ارث بردند و محتوایش را منتشر کردند. از این طریق یگانه مورد اعتماد، سنت نبوى، به نقل از امامان، در کتب شیعه هست و معصوم به نقل از پیامبر مىنوشت و معصومى دیگر حدیث را روایت مىکرد، چنانکه امام صادق(ع) مىفرماید:
اگر ما به رأى و میل خود، به مردم فتوا مىدادیم، هلاک مىشدیم. آنچه مىگوییم به نقل از رسولاللَّه(ص) و دانشى است که یکى پس از دیگرى، به ارث برده و ذخیره نمودهایم، چنانکه مردم طلا و نقره را ذخیره مىکنند.8
اما برخى بر اعتقادى که از پدران به ارث برده و بدان خو کردهاند، باقى مىمانند.
براى آنکه دلیل حسى باشد و بهانهاى دست کسى نماند، نگارنده هر کتابى زنده مىشود، تا با دست خود، آنچه را نوشته، بنگارد و مردم بدانند وى کتاب را نوشته است و او با مردم، چنانکه دیده و پیش آمده، سخن بگوید. مثلاً عیسى به مسیحیان خواهد گفت: دینى که در دست شماست، از من نیست، بلکه مثلاً از »پولس« [یکى از حواریون] است. عیسى، پولس را زنده مىکند تا به مردم بگوید چگونه رسالت مسیح را که به رسالت محمد و اهل بیتش بشارت مىداد، تحریف کرده و مسیح را خاتم رسولان، بلکه یکى از اقالیم [خدا، پسر و روحالقدس] قرار داده است.
بنابراین، دولت مهدى فقط براى اقامه عدل مطلق در جامعه بشرى نیست؛ بلکه براى ایجاد فکرى یکسان و مذهبى واحد است؛ مذهبى که بر متون درست و معتبر تاریخى استوار است. از این رو، دولت مهدى، پایان جنبش انبیا و رسولان و پیروزى عقل و دانش و توحید بر نادانى و خرافه و شرک است.
یهود و مسیحیت و انتظار رهبر موعود
به رغم دشمنى تاریخى شدید میان یهود و مسیحیان، به پندار کفشتن عیسى بن مریم به دست یهود، پیروان هر دو دین در قرن 19 و 20 میلادى، به وحدتنظر در ظهور مسیح و پشتیبانى از برنامهاى سیاسى رسیدند که برپایى دولت اسراییل بود؛ از آن رو که به پندارشان مقدمه ظهور مسیح به شمار مىآمد. بدین بهانه صدها کلیسا و گروه مسیحى آمریکایى و اروپایى براى پشتیبانى دولت اسراییل بسیج شدند.9 در سال 1980، سازمانى به نام »سفارت بینالمللى مسییحان« در قدس اشغالى تأسیس شد که اهداف مؤسسات آن به اختصار چنین بود:
ما بیش از اسراییلیها، صهیونیست هستیم و قدس تنها شهرى است که مورد عنایت خداست و خداوند تا ابد این سرزمین را به اسراییل داده است.
اعضاى سفارت معتقدند:
اگر اسراییل نباشد، مکانى براى بازگشت مسیح نیست.
بلافاصله پس از راهاندازى سفارت، جشن بینالمللى سالیانه یهودى - مسیحى، با نام »عید عریش« برگزار شد و بیش از هزار روحانى مسیحى در آن شرکت کردند و در سال 1982، سه هزار رهبر مذهبى مسیحى در آن حضور داشتند.
»سفارت بینالمللى مسیحیان« یکى از سازمانهاى مهمى بود که براى شنیدن مذاکرات کمیسیونهاى کنگره آمریکا، به هنگام طرح جریان نبرد عربها با اسراییل، به ویژه بر سر قدس، دعوت مىشد. در سال 1985، رهبرى مسیحیان صهیونیست، کنفرانسى در »بال« سوییس برگزار و اعلام کرد:
ما گروههایى از دولتهاى مختلف و نمایندگان کلیساها، در اینجا گرد آمده، در این سالن کوچک که در 88 سال پیش دکتر »تئودور هرتزل« به همراه اولین شرکتکنندگان کنفرانس صهیونیستى، در آن تجمع نمودند و سنگ بناى پیدایش دولت اسراییل را نهادند. همگى براى نیایش و خشنودى پروردگار جمع شدهایم، تا اشتیاق خود را به مردم و سرزمین و عقیده اسرائیل و همراهى خود را اعلام کنیم و بگوییم: دولت اسراییل را تأیید مىکنیم.10
در آمریکا، کنیسهاى به نام [Indespensationalism] تأسیس شد که شمار پیروانش به شش میلیون نفر مىرسد. اعضاى این کنیسه معتقد به بازگشت مسیحاند، که از جمله شرایطش، برپایى دولت صهیونیستى و تجمع یهودیان دنیا در فلسطین است.
از شمار پیروان این کنیسه، »جرج بوش« اول و »ریگان« رؤساى جمهور پیشین آمریکا هستند. در اکتبر 1983، ریگان در برابر انجمن دوستى آمریکا و اسراییل، گفت:
من مىپرسم: آیا ما همان نسلى هستیم که شاهد نبرد »هرمجیدون« خواهیم بود؟ پیشگوئیهاى زمان گذشته، زمانى را که اکنون در آن به سر مىبریم، توصیف مىکند.11
گفته ریگان مستند به کتاب planet erth The late grad [سیاره فانى بزرگ زمین] نوشته »هال لیندسى«، (Hal Indsey) است که نخستین بار در سال 1970 منتشر شد و پانزده میلیون نسخه فروش کرد. در این اثر، مهمترین فلسفه پایان تاریخ و بازگشت مسیح، بازگشت یهود به سرزمین اسرائیل، پس از هزاران سال دانسته شده است. همچنین گفته شده است: قوم یأجوج، اتحاد شوروى است که همراه عربها و همپیمانانشان، به اسرائیل حمله مىکند. این کتاب تأکید دارد: ارتش نظامى اسرائیل بر نیروهاى شر پیروز مىشود و پس از نبرد »هرمجیدون«، وضع براى بازگشت نجاتبخش مسیح آماده مىشود. هرمجیدون نام منطقهاى در دشت »المجدل« فلسطین است که نیروهاى شر و خیر در آنجا نبرد خواهند کرد.12
گفتوگوى مسلمانان درباره مهدى موعود(ع)
در پرتو عقاید مشترک شیعى و سنى درباره برنامه الهى در آخرالزمان و اینکه رهبر موعود، مهدى، از ذریه پیامبر و فاطمه و از نسل امت اسلامى است و قرآن و سنت، شیوه وى مىباشد، سنى و شیعه، دو نوع گفتوگو مىتوانند داشته باشند:
نخست: گفتوگوى شیعى - سنى با هدف ایجاد بنیان محکم وحدت اسلامى که بر وحدت قبله و کتاب و خاتمیت پیامبر و آینده مشرق با ظهور مهدى آل محمد(ص) استوار است. مسایل مورد اختلاف را با روح محبت و برادرى و بحث علمى مىتوان بررسى کرد. شاید از مهمترین مسایل رو در روى مسلمانان، نشانههاى الهى و ضوابطى است که مهدى موعود(ع) را مشخص مىکند. به ویژه آنکه دو تجربه سیاسى بزرگ، در این باره هست؛ تجربه مهدى اسماعیلى در قرن سوم و چهارم هجرى و تجربه مهدى سودانى در قرن سیزدهم.
دوم: گفتوگوى اسلامى - مسیحى.
گفتوگوى اسلامى - مسیحى
در بسیارى از اندیشههاى دینى، مسیحیان و مسلمانان مشترکند، چه درباره خداى متعال یا نبوت یا پایان سعادتمندانه زمین و نقش مسیح در این باره. نشر اندیشههاى مشترک که بسیارى از مردم مسیحى و اسلامى از آن ناآگاهند، گسست بزرگى را که میان مسیحیان و مسلمانان هست، پر مىکند. نیز احساسات منفى و سیاستهاى اشتباهى را که به سبب وضع استثنایى، دولتهاى دو طرف در طول تاریخ انجام دادهاند، کم مىکند. اگر شکاف میان پیروان ادیان پر شده و اندیشه دشمنى از بین رود و تقدیر و احترام متقابل بجاى آن بنشیند، مىتوان مسایل مورد اختلاف را با روح محبت و احترام بحث کرد.
این مسأله سخت و محال نیست؛ زیرا میان مسلمانان و مسیحیان، مطلبى وجود ندارد که سبب اختلاف شود. برعکس آنچه در طول تاریخ بر روابط مسیحى - یهودى حاکم بوده است؛ زیرا یهودیان نمىپذیرند عیسى پسر مریم است، بلکه به وى و مادرش، صفات زشتى نسبت مىدهند و اعتراف مىکنند عیسى را کشتهاند! مسیحیان نیز این مطلب را قبول دارند. اما به رغم این وضع، تلاشهاى یهودیان صهیونیست، نتیجه مثبت داده و مسیحیان، همپیمان قدرتمند اسرائیل شدهاند و میلیونها مسیحى، اسرائیل را بیش از خود یهود، تأیید و حمایت مىکنند!
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91 اردیبهشت 5 توسط
کیوان