حجاب و عفت:
مرحوم آیت الله سید محمدباقر مجتهد سیستانی (ره) پدر آیت الله سید علی سیستانی تصمیم می گیرد برای تشرّف به محضر امام زمان (عج) چهل جمعه در مساجد شهر مشهد زیارت عاشورا بخواند. در یکی از جمعه های آخر، نوری را از خانه ای نزدیک به مسجد مشاهده می کند. به سوی خانه می رود می بیند حضرت ولی عصر امام زمان (ع) در یکی از اتاق های آن خانه تشریف دارند و در میان اتاق جنازه ای قرار دارد که پارچه ای سفید روی آن کشیده شده است. ایشان می گوید هنگامی که وارد شدن اشک می ریختم سلام کردم، حضرت به من فرمود: «چرا اینگونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید- اشاره به آن جنازه کردند- تا من بدنبال شما بیایم!»
بعد فرمودند: «این بانویی است که در دوره کشف حجاب- در زمان رضا خان پهلوی- هفت سال از خانه بیرون نیامد تا چشم نامحرم به او نیفتد.» (1)
رعایت حلال و حرام در زندگی
یکی دیگر از نگرانی های امام زمان (ع) بی توجهی مردم به حلال و حرام است. یکی از دانشمندان مدت ها در آرزوی زیارت حضرت مهدی (عج) بود، برای رسیدن به این هدف زحمت های فراوان کشید از جمله علم جفر آموخته و چلّه نشینی کرده و چهل شب چهارشنبه به مسجد سهله رفته بود. اما هر چه می کوشید راه به جایی نمی برد تا به او گفتند: دیدار امام زمان (ع) برای تو ممکن نیست مگر در فلان شهر. او حدود 37 روز در آن شهر می ماند تا در بازار آهنگرها کنار دکان پیرمردی قفل ساز هنگامی به محضر امام زمان (ع) شرفیاب می شود که آن حضرت در کنار پیرمرد قفل ساز نشسته و با او گرم گرفته بودند و سخن می گفتند. در همین حال می بیند پیرزنی ناتوان و قد خمیده ،عصا زنان آمده و با دست لرزان قفلی را نشان داد و گفت: «برای رضای خدا این قفل را به مبلغ سه شاهی از من بخرید. من سه شاهی پول نیاز دارم.» پیرمرد با کمال سادگی گفت: «این قفل دو عباسی و هشت شاهی ارزش دارد، من آن را به هفت شاهی می خرم زیرا در معامله دو عباسی بیش از یک شاهی منفعت بردن بی انصافی است.» پیرزن با ناباوری گفت: «من التماس کرده ام اما هیچ کس راضی نشد این قفل را به سه شاهی از من خریداری کند.» سرانجام پیرمرد هفت شاهی پول به آن زن داد و قفل را خرید هنگامی که پیرزن رفت امام عصر (ع) به من فرمود: «آقای عزیز! دیدی؟ اینطور باشید تا ما به سراغ شما بیاییم. چلّه نشینی لازم نیست، علم جفر سودی ندارد، علم سالم داشته باشید و مسلمان باشید. در تمام این شهر من این پیرمرد را انتخاب کرده ام چون دین دارد و خدا را می شناسد، هفته ای بر او نمی گذرد مگر اینکه من به سراغ او می آیم و از او دلجویی و احوال پرسی می کنم.»(2)
بی توجهی شیعیان به امام زمان (ع)
مرحوم حاج محمدعلی فشندی تهرانی می گوید که در مسجد جمکران سیدی نورانی را دیدم با خود گفتم این سید در این هوای گرم تابستانی از راه رسیده و تشنه است ظرف آبی به دست او دادم تا بنوشد و گفتم: «آقا! شما از خدا بخواهید تا فرج امام زمان (ع) نزدیک گردد.» فرمودند: «شیعیان ما به اندازه آب خوردنی ما را نمی خواهند، اگر بخواهند و دعا کنند فرج ما می رسد.»(3)
اعمال ناپسند و بی توجهی به عرضه اعمال
در تشرّف مرحوم شیخ محمدطاهر نجفی، خادم مسجد کوفه، می فرمایند: «آیا ما شما را هر روز رعایت نمی کنیم؟ آیا اعمال شما بر ما عرضه نمی شود؟ چرا شیعیان برای فرج ما دعا نمی کنند؟»(4)
آقامیرزا محمدباقر اصفهانی می گوید که شبی در خواب گویا مولایم حضرت امام حسن مجتبی (ع) را دیدم که به من فرمودند: «روی منبرها به مردم بگویید که توبه کنید و برای فرج حضرت حجت (ع) دعا نمائید و بدانید این دعا مثل نماز میت واجب کفایی نیست بلکه مانند نمازهای یومیه بر تمام مکلفین واجب است.»(5)
در تشرّف آقا شیخ حسیم سامرایی در سرداب مقدس فرمودند: «به شیعیان و دوستان ما بگویید که خدا را قسم بدهند به حق عمه ام حضرت زینب (ع) که فرج را نزدیک گرداند.»(6)
در تشرّف مرحوم آیت الله حاج سید محمد- فرزند آیت الله سید جمال الدین گلپایگانی (ره)- امام زمان (ع) فرمودند: «از علایم ظهور فقط علامات حتمی مانده است و چه بسا آنها نیز در مدتی کوتاه به وقوع بپیوندد. شما برای فرج من دعا کنید.»(7)
در تشرّف دیگری که یکی از علماء به محضر امام زمان (ع) پیدا کرده بود آن حضرت فرمودند: «به آنان بگو که برای فرج من دعا کنید تا خدا مرا از زندان غیبت نجات دهد.»(8)
همکاری شیعیان با ظالمان و ستمگران
شیخ عبدالحسین حویزاوی می گوید مردی به نام میرزا احمد رئیس شهرداری نجف اشرف بود، او مرد متدین و خوبی بود که به اجبار او را شهردار کرده بودند. شبی در عالم رؤیا به محضر امام زمان (ع) مشرّف شدن و دیدم که رئیس شهرداری نجف نزد ایشان حاضر است حضرت با تندی به او فرمودند: «چرا داخل شغل حکومتی شدی و اسم خود را در زمره آنها محسوب داشتی؟» بعد مطلبی فرمودند که آن مرد متوجه نشد من خواستم گفته حضرت را به او بفهمانم. گفتم حضرت بقیه الله (ع) می فرمایند: وَ لا ترکَنُوا اِلی الّذین طَلَمُوا فَتَمّسکُمُ النّار؛ یعنی، به سوی ستمگران میل نکنید به آنان تکیه ننمایید که موجب می شود آتش شما را فرا گیرد.» وقتی این جمله را گفتم، حضرت رو به من کرد و فرمود: «پس تو چرا مدح می کنی؟» عرض کردم: «تقیه می کنم.» حضرت دست مبارک را به دهان گذاشتند و به عنوان انکار سخن من با تبسم فرمودند: «تقیه! تقیه! تقیه!- یعنی تو از روی خوف و تقیه مدح نمی کنی- هفت روز بیشتر از عمر تو باقی نیست فردا برو و مُهر حکومتی را رد کن.»(9)
تحصیل معارف از طریق غیر مشروع
امام زمان (ع) می فرماید: «طَلَبُ المَعارِف مِن غَیرِ طَریقَتِنا اَهلَ البَیتِ مُساوِقُ لِلاِنکارِنا؛ یعنی، بدست آوردن معارف جز از طریق ما خاندان پیغمبر (ص) مساوی با انکار ماست.»(10)
گناه شیعیان
امام زمان (ع) می فرمایند: «نادان ها و کم خردان شیعه و کسانی که به اندازه پر و بال پشه دین ندارند- با رفتار و گفتار ناشایست خود- ما را آزار می دهند.»(11) امام زمان (ع) می فرمایند: «به خدا پناه می برم از کوری بعد از بینایی و از گمراهی بعد از هدایت.»(12)
پرهیز از تصرف اموال معصوم (ع)
از توقیع شریفی که به وسیله ی نایب دوّم ابوجعفر محمد بن عثمان از امام عصر (ع) رسیده است، آن حضرت در مورد خمس که باید به فقیه جامع الشرایط پرداخت شود، می فرماید: «کسی که آنچه را از اموال ما در دست او است حلال می داند و بدون اجازه ما در آنها تصرف می کند، همانند تصرفی که در مال خود می کند، ملعون است و در روز قیامت از دشمنان ما محسوب می گردد.»(13)
امام زمان (ع) در توقیع شریفی می فرمایند: «هر کس در اموال مربوط به ما تصرف کند و بخورد، بدرستی که آتش را در شکم خود وارد کرده است و به زودی در آتش افروخته وارد خواهد شد.»(14)
ایشان می فرماید: «وقتی برای هیچ کس جایز نباشد که در مال دیگران بدون اجازه آنان تصرف کند چگونه این کار در مال ما جایز می شود؟»(15)
در توقیع دیگر می فرماید: «لعنت خداوند و ملائکه و تمامی مردم بر کسی که یک درهم از مال ما را حلال بداند و در آن تصرف کند.»(16)
پی نوشتها :
(1) شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج 3 ، ص 158.
(2) ملاقات با امام عصر (عج) ، ص 268.
(3) شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج 1 ، ص 155.
(4) برکات حضرت ولی عصر (عج) ، ص 35.
(5) ملاقات با امام عصر (عج) ، ص 87.
(6) ملاقات با حضرت مهدی (عج) ، ج 1 ، ص 251.
(7) شیفتگان حضرت مهدی (عج) ، ج 1 ، ص 184.
(8) کرامات الصالحین ، ص 174.
(9) برکات حضرت ولی عصر (عج) ، ص 361.
(10)صحیفه المهدی ، ص 334.
(11)احتجاج ، ج 2 ، ص 474.
(12)الخرائج ، ج 3 ، ص 1110.
(13)کمال الدین ، ص 520.
(14)کمال الدین ، ص 520.
(15)کمال الدین ، ص 521.
(16)نجم الثاقب ، ص 411.
منبع:www.ashoora.ir
احادیثى که از نشانههاى ظهور مهدى سخن مىگوید، چه در کتب شیعه و چه سنى، غالباً درباره دو موضوع بحث مىکند:
1. حوادث مستقل و جداگانهاى که رخ خواهد داد؛
2. وضع اجتماعى و سیاسى و تکنولوژى (فناورى) که جهان، پیش از ظهور دارد. به عبارت دیگر، وضع دنیاى سیاست و اجتماع و فناورى پیش از ظهور را براى ما ترسیم مىکند.
در مورد رویکرد دوم، هر که درباره نشانههاى ظهور پژوهش کند، درمىیابد که جهان کنونى، از هر وقت دیگرى، به زمان ظهور نزدیکتر است.
از جنبه تکنولوژى، احادیث از جهانى سخن مىگویند که در آن هواپیماهایى است که مسافران را از کشورى به کشور دیگر مىبرند و ایستگاههاى رادیویى به تعداد مردم دنیا وجود دارد که مىتواند خبر را در آن واحد، براى تمامى دنیا پخش کند و تلفنهاى تصویرى هست و هر که در مشرق است، صداى برادرش را در مغرب مىشنود و چهره او را مىبیند و رایانههاى دستى وجود دارد که داراى برنامههاى گوناگون است و دارندهاش را از همراه داشتن هزاران کتاب، بىنیاز مىکند.
از جنبه اجتماعى، احادیث از وضع اجتماعى سخن مىگوید که زنان، لباس مد روز پوشیده یا برهنهاند که گویاى کشف حجاب یا آرایشهاى جاهلانه است و انواع منکرات به ظهور مىرسد که پیش از پیدایش، آدمى تصورش را نمىکرد.
از جنبه سیاسى، سخن از کشف معبد هیکل سلیمان مىگوید که لازمه برپایى دولت اسراییل در دل جهان عرب و اسلام است. نیز وجود جنبشهاى اسلامى در جوامع مسلمان که تلاش دارد حکومت اسلامى برپا کند، اما بسیارى از افراد مجاهد زندانى مىشوند. همچنین از تأسیس دولتى در مشرق سخن مىگوید که زمینهساز دولت مهدى است. نیز اختلاف کارگزاران شیعى و چندگانگى سخنشان که با بیعت با مهدى، وحدت کلمه پیدا مىکنند. همچنین مهدیان دروغینى ظاهر مىشوند. تمامى آنچه برشمردیم، در احادیث نشانههاى ظهور آمده است.
تشخیص مدعیان مهدویت
تنها اصلى که مىتوان براى شناخت مدعیان دروغگوى مهدویت، بدان اعتماد کرد، تأیید و امداد الهى است که توسط مدعى راستگوى مهدویت نشان داده مىشود. وى نبوت خاتم و جنبش اوصیاى پیامبر را که پدرانش بودند، تصدیق مىکند. این کارى لازم براى مدعى نبوت و رسالت است.
امداد و تأیید الهى، با ظهور عیسى بن مریم نشان داده مىشود که قرآن، قصه وى را گفته است که مردگان را زنده مىکرد و کور مادرزاد و مبتلایان به پیسى را شفا مىداد.1
این اصل، راه را بر هر مدعى دروغینى مىبندد، خواه شخص به عمد دروغ گوید یا قربانى مکاشفه عرفانى پندارى شود، مانند آنچه براى »مهدى سودانى« پیش آمد که پنداشت مهدى موعود(ع) است. وى خیال کرد پیامبر به او گفته که مهدى موعود(ع) است. مهدى سودانى در یکى از نوشتههایش در تاریخ 16 شعبان 1299 هجرى مىگوید:
سید وجود(ص) به من خبر داد: من مهدى منتظرم. پیامبر چندین بار مرا بر کرسىاش نشاند و خلفاى چهارگانه [ابوبکر، عمر، عثمان و امام على] و قطبها[ى دراویش] و خضر(ع) حضور داشتند، و مرا با ملایکه مقرب و اولیاى زنده و مرده از فرزندان آدم تا زمان کنونى، نیز جنیان مؤمن، تأیید و یارى کرد.
در هنگام جنگ، سید وجود(ص) به عنوان امام و فرمانده سپاه حاضر مىشود؛ نیز خلفاى چهارگانه و قطبها و خضر حاضرند. حضرتش، شمشیر نصرت و پیروزى را به من داد و فرمود: بإ؛ داشتن آن شمشیر، کسى بر من پیروز نمىشود، گرچه گروه انس و جن باشند.
آنگاه سرور وجود فرمود... پرچمى از نور برافراشته مىشود و در جنگ، همراه من است. عزراییل پرچمدار است. از این رو، یارانم ثابتقدم مىشوند و در دل دشمنانم، ترس افکنده مىشود و هر که با من دشمنى کند، خداوند خوارش مىکند. پس هر که به راستى سعادتمند باشد، مىپذیرد من مهدى منتظرم. اما خداوند در دل کسانى که جاهطلباند، نفاق مىافکند. پس به سبب حرص بر جاهطلبى، مرا تصدیق نخواهند کرد... سید وجود(ص) به من دستور داد به منطقه »ماسه« در کوه قدیر هجرت کنم و از آنجا به تمامى مکلفان، دستور کلى را بنویسم. ما هم به امیران و بزرگان دینى نوشتیم، اما بدبختان نپذیرفتند و درستکاران تصدیق کردند... سید وجود(ص) سه بار به من خبر داد: آنکه در مهدویت تو شک کند، به خدا و رسول کافر شده است.
تمام آنچه درباره خلافتم و مهدویت به شما گفتم، در بیدارى و در حال صحت، سید وجود(ص) به من گفت، بىآنکه مانعى شرعى باشد. نه خوابى بود و نه ربایشى و نه مستى و نه دیوانگى...2
وى در نامه دیگرى مىگوید:
اگر من نورى از جانب خدا نداشتم و رسولاللَّه(ص) تأییدم نکرده بود، توان کارى نداشتم و روا نبود برایتان سخنى بگویم. آنچه گفتم که پیامبر فرمود، به دستور رسولاللَّه بود. به من اخبارى گفت که اولیا و علما از آن خبر ندارند. باید بدانید جز به دستور پیامبر یا فرشته الهام - که از طرف پیامبر اجازه دارد - کارى نمىکنم. ایشان به من خبر داد: امت به دست من هدایت خواهد شد، بىآنکه رنجهایى را که پیامبر تحمل کرد، بر دوش کشم.
من از نور دل پیامبر آفریده شدهام. ایشان به من بشارت داد یارانم مانند اصحاب ایشانند و رتبه و درجه [ملت من و] عوام نزد خدا، مانند رتبه شیخ عبدالقادر گیلانى است.3
محتواى دو نامه نشان مىدهد: دلیل راستى مهدى سودانى، مدعى مهدویت، فقط گفته خودش است و دلیلى دیگر در تأیید وى یافت نمىشود؛ افزون بر اینکه پیروزى جنبش وى که ادعا داشت با امداد الهى پشتیبانى مىشود، تحقق نیافت.
به تصور شیعه، مهدى، انسان مشخصى است که فرزند [امام] حسن عسکرى است و در 255 (یا 256) هجرى زاده شده و از قرن سوم تا پانزدهم هجرى با مردم زندگى مىکند، تا هر وقت که خدا بخواهد. پس باید این مطلب را با دلیل ثابت کند؛ یعنى معجزه داشته باشد، چنانکه آصف بن برخیا، وزیر سلیمان، معجزه نشان داد، در حالى که پیامبر نبود. وى تحت ملکه سبا را در کمتر از چشم برهمزدنى حاضر کرد. در آیات 40-38 سوره نمل آمده است:
سلیمان گفت: اى بزرگان! کدامیک از شما، تخت او را براى من مىآورد، پیش از آنکه به حال تسلیم نزد مىآیند؟
عفریتى از جن گفت: من آن را نزد تو مىآورم، پیش از آنکه از مجلست برخیزى و من نسبت به این امر توانا و امینم.
اما کسى که دانشى از کتاب [آسمانى] داشت، گفت: پیش از آنکه چشم برهمزنى، آن را نزد تو خواهم آورد!
هنگامى که سلیمان، تخت را نزد خود ثابت و پابرجا دید، گفت: این از فضل پروردگار است تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را به جا مىآورم یا کفران مىکنم و هر کسى شکر کند، به نفع خود شکر مىکند و هر کس کفران کند [به زیان خویش نموده است؛ که] پروردگار من غنى و کریم است!.
طریق دیگر اثبات امام مهدى(ع) این است که راههاى عادى را به کار گیرد که نشان دهنده عمر بسیار وى و هویتش باشد. مثلاً به اهالى لندن بگوید: در قرن دهم میلادى، از کشورشان عبور کرده و نامهاى را به خط خود بر پوست آهو در فلان منطقه نهاده که در آن زمان کتابخانه شهر بوده است، اما بر اثر عوامل مختلف، کتابخانه از بین رفته است. سپس به انگلیسیها بگوید: مىتوانید چند متر بکنید تا بر کتابخانه از بین رفته، دست یابید که در آن اسناد قابل قبولى است. مىتوانید فلان پرونده را باز کنید و نامه مرا بیابید و این، نسخه دوم آن است.
همین کار را با روسها و ایرانیها و چینیها و دیگران که در زمان ظهورش زندهاند، مىتواند انجام دهد. مىبایست درخواست وى نشان دهنده درایت و آگاهىاش از حلقههاى گمشده مهم براى هر کشورى باشد، تا اهالى را به فعالیت و کنکاش براى کشف حقیقت وادارد. مىبایست از موضع و موقعیتى قوى و برتر، خواستهاش را مطرح کند، کمى پیش از آنکه در ظهور دولتش موفق شود، تا ادعا و درخواستش، به عنوان رئیس دولتى باشد که داعیه دارد و توانمند است و تحرک مىآفریند و شگفتیهاى بسیار دارد. اگر در سال 1455 هجرى برابر با 2034 میلادى ظهور کند و ادعا نماید محمد بن حسن عسکرى است و عمرش 1200 سال است، در حالىکه سى ساله به نظر مىرسد، مسلماً سیاستمداران آن زمان خواهند پنداشت دیوانه است، اما وقتى ادعا و درخواستش را بشنوند و ببینند وى هزینه کنکاش و پیامدهاى جنجال برانگیز را مىپردازد و دانشمندان هر کشور، نتایج را ارزیابى خواهند کرد، هر که موافق ادعاى وى است، با او همراه خواهد شد و دیگران به آزمایش و کنکاش دست خواهند زد.
ویژگیهاى دولت مهدى(ع)
دولت مهدى - که انتظار آن مىرود - بدان معنا نیست که اسلام معطل بماند، تا پس از ظهور مهدى، دولت اسلامى برپا شود، بلکه به معناى ایجاد دولت خاصى است که نمونه کوچک آن، دولت و ملک سلیمان بود. ملک و حکومت سلیمان، با نیروهاى جن و باد و حیوانات و نیز انسانهاى مؤمن، پشتیبانى مىشد. مزیت دولت مهدى بر دولت سلیمان، این است که بر تمامى زمین حکم مىراند و دولتى پس از آن نیست و به قیامت صغرا متصل است، سپس زندگى بر کره خاکى پایان مىپذیرد. قرآن به قیامت صغرى در آخرالزمان در آیات 88-82 سوره نمل اشاره کرده است:
و هنگامى که وقت مشخص و حادثه موعود رخ نماید جنبندهاى4 بندهاى را از زمین براى آنها خارج مىکنیم که با آنها تکلم مىکند [و مىگوید:] مردم به آیات ما ایمان نمىآورند.5
[و به خاطر آور] روزى را که ما از هر امتى، گروهى را از کسانى که آیات ما را تکذیب مىکردند، محشور مىکنیم و آنها را نگه مىداریم تا به یکدیگر ملحق شوند!
تا زمانى که [به پاى حساب] مىآیند، [خدا به آنان] مىگوید: آیا آیات مرا تکذیب کردید و در صدد تحقیق برنیامدید؟ شما چه اعمالى انجام مىدادید؟!
در این هنگام، فرمان عذاب به خاطر ظلمشان بر آنها واقع مىشود و آنها سخنى ندارند که بگویند.
آیا ندیدید که ما شب را براى آرامش آنها قرار دادیم و روز را روشنى بخش؟! در این امور، نشانههاى روشنى است براى کسانى که ایمان مىآورند [و آماده قبول حقاند].
[و به خاطر آورند] روزى را که در صور دمیده مىشود6 و تمام کسانى که در آسمانها و زمین هستند، در وحشت فرو مىروند، جز کسانى که خدا خواسته است و همگى با خضوع در پیشگاه او حاضر مىشوند.
کوهها را مىبینى و آنها را ساکن و جامد مىپندارى، در حالىکه مانند ابر در حرکتاند. این صنع و آفرینش خداوند است که همه چیز را متقن آفرید. او از کارهایى که انجام مىدهید، مسلماً آگاه است.
»قیامت صغرا« که آیات بدان اشاره دارد، بر این اندیشه استوار است که به برپایى دولت عدل مطلق و بهرهمندى انسان از امنیت و عدل و خودکفایى اقتصادى و اجتماعى که از پرتو دولت مهدى به دست مىآید، نباید بسنده کرد؛ زیرا تنها هدف مورد انتظار، قیام مهدى(ع) و مسیح نیست، بلکه هدف دیگرى وجود دارد، که گفت و گوى میان ادیان و مذاهب و ارزیابى آنها براساس شیوههایى است که واقعیتها و حوادث تاریخ را روشن مىکند، که لازمه آن زنده کردن شهود و مردان تاریخسازى است که اساس مذاهب و اندیشهها بودند و خداوند، رسولش عیسى را ذخیره کرد تا شهود تاریخى را در پیشگاه حاکم والامرتبه، مهدى آل محمد(ص) زنده کند.
برخى نمىپذیرند که شیعه به قیامت صغرا »رجعت« معتقد باشد، اما شیعیان باور دارند عیسى بن مریم(ع) بار دیگر به دنیا برمىگردد و به امام مسلمانان اقتدا مىکند، چنانکه در روایت بخارى است:
کیف بکم اذا نزل عیسى بن مریم و امامکم منکم.
چگونه خواهید بود آن زمان که عیسى پسر مریم، از آسمان فرو آید و امام از شما باشد؟
آیا اینان نمىپرسند چگونه مردم مىفهمند این شخص، عیسى بن مریم است اگر مردگان را زنده نکند و کور مادرزاد و مبتلایان به پیسى را شفا ندهد؟! آیا آنان مىپندارند عیسى که مردگان را زنده مىکند، انسانى را که تازه مرده است، زنده مىکند تا ساعتى زندگى کند، سپس بمیرد؟ یا اینکه تأثیر وى ماندگارتر و کارش مهمتر است؟ به اینکه شخصى را که قرنهاست مرده است، زنده کند تا سالها زندگى کند.
مهمتر این است که شخصیتى مثل على بن ابىطالب(ع) زنده شود که مسلمانان در موقعیت و جایگاه وى پس از رسولاللَّه(ص) اختلاف نظر دارند. برخى مىگویند: موقعیت رسالت و نقش سیاسى وى مانند رسولاللَّه(ص) است، جز اینکه پیامبرى پس از رسولاللَّه(ص) نیست و مخالفت با امام على روا نیست، چنانکه نافرمانى پیامبر را نمىتوان کرد.
امام از قول پیامبر، کتابهایى را نوشت که امامان بعدى به ارث بردند تا به مهدى(ع) رسید. اما برخى منکر تمامى این مطالباند و امام را چهارمین شخص در فضیلت [پس از ابوبکر و عمر و عثمان] مىدانند، بلکه برخى فضیلتى براى امام قایل نیستند!7
مهدى(ع) صحیفه جامعهاى را که امام على(ع) بر پوست، به خط خود و املاى پیامبر نوشت، به مردم نشان مىدهد. این کتاب را امامان - به بیان الهى - پس از پیامبر، یکى پس از دیگرى به ارث بردند و محتوایش را منتشر کردند. از این طریق یگانه مورد اعتماد، سنت نبوى، به نقل از امامان، در کتب شیعه هست و معصوم به نقل از پیامبر مىنوشت و معصومى دیگر حدیث را روایت مىکرد، چنانکه امام صادق(ع) مىفرماید:
اگر ما به رأى و میل خود، به مردم فتوا مىدادیم، هلاک مىشدیم. آنچه مىگوییم به نقل از رسولاللَّه(ص) و دانشى است که یکى پس از دیگرى، به ارث برده و ذخیره نمودهایم، چنانکه مردم طلا و نقره را ذخیره مىکنند.8
اما برخى بر اعتقادى که از پدران به ارث برده و بدان خو کردهاند، باقى مىمانند.
براى آنکه دلیل حسى باشد و بهانهاى دست کسى نماند، نگارنده هر کتابى زنده مىشود، تا با دست خود، آنچه را نوشته، بنگارد و مردم بدانند وى کتاب را نوشته است و او با مردم، چنانکه دیده و پیش آمده، سخن بگوید. مثلاً عیسى به مسیحیان خواهد گفت: دینى که در دست شماست، از من نیست، بلکه مثلاً از »پولس« [یکى از حواریون] است. عیسى، پولس را زنده مىکند تا به مردم بگوید چگونه رسالت مسیح را که به رسالت محمد و اهل بیتش بشارت مىداد، تحریف کرده و مسیح را خاتم رسولان، بلکه یکى از اقالیم [خدا، پسر و روحالقدس] قرار داده است.
بنابراین، دولت مهدى فقط براى اقامه عدل مطلق در جامعه بشرى نیست؛ بلکه براى ایجاد فکرى یکسان و مذهبى واحد است؛ مذهبى که بر متون درست و معتبر تاریخى استوار است. از این رو، دولت مهدى، پایان جنبش انبیا و رسولان و پیروزى عقل و دانش و توحید بر نادانى و خرافه و شرک است.
یهود و مسیحیت و انتظار رهبر موعود
به رغم دشمنى تاریخى شدید میان یهود و مسیحیان، به پندار کفشتن عیسى بن مریم به دست یهود، پیروان هر دو دین در قرن 19 و 20 میلادى، به وحدتنظر در ظهور مسیح و پشتیبانى از برنامهاى سیاسى رسیدند که برپایى دولت اسراییل بود؛ از آن رو که به پندارشان مقدمه ظهور مسیح به شمار مىآمد. بدین بهانه صدها کلیسا و گروه مسیحى آمریکایى و اروپایى براى پشتیبانى دولت اسراییل بسیج شدند.9 در سال 1980، سازمانى به نام »سفارت بینالمللى مسییحان« در قدس اشغالى تأسیس شد که اهداف مؤسسات آن به اختصار چنین بود:
ما بیش از اسراییلیها، صهیونیست هستیم و قدس تنها شهرى است که مورد عنایت خداست و خداوند تا ابد این سرزمین را به اسراییل داده است.
اعضاى سفارت معتقدند:
اگر اسراییل نباشد، مکانى براى بازگشت مسیح نیست.
بلافاصله پس از راهاندازى سفارت، جشن بینالمللى سالیانه یهودى - مسیحى، با نام »عید عریش« برگزار شد و بیش از هزار روحانى مسیحى در آن شرکت کردند و در سال 1982، سه هزار رهبر مذهبى مسیحى در آن حضور داشتند.
»سفارت بینالمللى مسیحیان« یکى از سازمانهاى مهمى بود که براى شنیدن مذاکرات کمیسیونهاى کنگره آمریکا، به هنگام طرح جریان نبرد عربها با اسراییل، به ویژه بر سر قدس، دعوت مىشد. در سال 1985، رهبرى مسیحیان صهیونیست، کنفرانسى در »بال« سوییس برگزار و اعلام کرد:
ما گروههایى از دولتهاى مختلف و نمایندگان کلیساها، در اینجا گرد آمده، در این سالن کوچک که در 88 سال پیش دکتر »تئودور هرتزل« به همراه اولین شرکتکنندگان کنفرانس صهیونیستى، در آن تجمع نمودند و سنگ بناى پیدایش دولت اسراییل را نهادند. همگى براى نیایش و خشنودى پروردگار جمع شدهایم، تا اشتیاق خود را به مردم و سرزمین و عقیده اسرائیل و همراهى خود را اعلام کنیم و بگوییم: دولت اسراییل را تأیید مىکنیم.10
در آمریکا، کنیسهاى به نام [Indespensationalism] تأسیس شد که شمار پیروانش به شش میلیون نفر مىرسد. اعضاى این کنیسه معتقد به بازگشت مسیحاند، که از جمله شرایطش، برپایى دولت صهیونیستى و تجمع یهودیان دنیا در فلسطین است.
از شمار پیروان این کنیسه، »جرج بوش« اول و »ریگان« رؤساى جمهور پیشین آمریکا هستند. در اکتبر 1983، ریگان در برابر انجمن دوستى آمریکا و اسراییل، گفت:
من مىپرسم: آیا ما همان نسلى هستیم که شاهد نبرد »هرمجیدون« خواهیم بود؟ پیشگوئیهاى زمان گذشته، زمانى را که اکنون در آن به سر مىبریم، توصیف مىکند.11
گفته ریگان مستند به کتاب planet erth The late grad [سیاره فانى بزرگ زمین] نوشته »هال لیندسى«، (Hal Indsey) است که نخستین بار در سال 1970 منتشر شد و پانزده میلیون نسخه فروش کرد. در این اثر، مهمترین فلسفه پایان تاریخ و بازگشت مسیح، بازگشت یهود به سرزمین اسرائیل، پس از هزاران سال دانسته شده است. همچنین گفته شده است: قوم یأجوج، اتحاد شوروى است که همراه عربها و همپیمانانشان، به اسرائیل حمله مىکند. این کتاب تأکید دارد: ارتش نظامى اسرائیل بر نیروهاى شر پیروز مىشود و پس از نبرد »هرمجیدون«، وضع براى بازگشت نجاتبخش مسیح آماده مىشود. هرمجیدون نام منطقهاى در دشت »المجدل« فلسطین است که نیروهاى شر و خیر در آنجا نبرد خواهند کرد.12
گفتوگوى مسلمانان درباره مهدى موعود(ع)
در پرتو عقاید مشترک شیعى و سنى درباره برنامه الهى در آخرالزمان و اینکه رهبر موعود، مهدى، از ذریه پیامبر و فاطمه و از نسل امت اسلامى است و قرآن و سنت، شیوه وى مىباشد، سنى و شیعه، دو نوع گفتوگو مىتوانند داشته باشند:
نخست: گفتوگوى شیعى - سنى با هدف ایجاد بنیان محکم وحدت اسلامى که بر وحدت قبله و کتاب و خاتمیت پیامبر و آینده مشرق با ظهور مهدى آل محمد(ص) استوار است. مسایل مورد اختلاف را با روح محبت و برادرى و بحث علمى مىتوان بررسى کرد. شاید از مهمترین مسایل رو در روى مسلمانان، نشانههاى الهى و ضوابطى است که مهدى موعود(ع) را مشخص مىکند. به ویژه آنکه دو تجربه سیاسى بزرگ، در این باره هست؛ تجربه مهدى اسماعیلى در قرن سوم و چهارم هجرى و تجربه مهدى سودانى در قرن سیزدهم.
دوم: گفتوگوى اسلامى - مسیحى.
گفتوگوى اسلامى - مسیحى
در بسیارى از اندیشههاى دینى، مسیحیان و مسلمانان مشترکند، چه درباره خداى متعال یا نبوت یا پایان سعادتمندانه زمین و نقش مسیح در این باره. نشر اندیشههاى مشترک که بسیارى از مردم مسیحى و اسلامى از آن ناآگاهند، گسست بزرگى را که میان مسیحیان و مسلمانان هست، پر مىکند. نیز احساسات منفى و سیاستهاى اشتباهى را که به سبب وضع استثنایى، دولتهاى دو طرف در طول تاریخ انجام دادهاند، کم مىکند. اگر شکاف میان پیروان ادیان پر شده و اندیشه دشمنى از بین رود و تقدیر و احترام متقابل بجاى آن بنشیند، مىتوان مسایل مورد اختلاف را با روح محبت و احترام بحث کرد.
این مسأله سخت و محال نیست؛ زیرا میان مسلمانان و مسیحیان، مطلبى وجود ندارد که سبب اختلاف شود. برعکس آنچه در طول تاریخ بر روابط مسیحى - یهودى حاکم بوده است؛ زیرا یهودیان نمىپذیرند عیسى پسر مریم است، بلکه به وى و مادرش، صفات زشتى نسبت مىدهند و اعتراف مىکنند عیسى را کشتهاند! مسیحیان نیز این مطلب را قبول دارند. اما به رغم این وضع، تلاشهاى یهودیان صهیونیست، نتیجه مثبت داده و مسیحیان، همپیمان قدرتمند اسرائیل شدهاند و میلیونها مسیحى، اسرائیل را بیش از خود یهود، تأیید و حمایت مىکنند!
«آخرالزمان» اصطلاحی است که طی سالهای اخیر بارها شنیده ایم و هر چه پیش می رویم بر کاربرد آن افزوده می شود. گرچه آخرالزمان از اعتقادات خاص شیعه است و ریشه در تفکر اسلامی دارد اما منحصر به مسلمانان نیست و معادلهای این کلمه، در ادیان دیگر کاربرد وسیع و متنوعی دارد. حتی در مکاتب و مباحث سیاسی غیر دینی نیز بحثهای متعددی راجع به آن صورت گرفته است.
آنچه که در بین تمامی ادیان و حتی مکاتب غیر دینی راجع به «آخرالزمان» مشترک است، اشاره به مقطعی از تاریخ انسان است که در آن، بشر به عالی ترین برنامه و اسلوب اداره زندگی اجتماعی دست یافته و به وسیله آن فصل نوینی از همزیستی متعالی توأم با صلح، آرامش، عدالت و رفاه جهانی را آغاز می کند. تأکید ادیان و فرهنگهای متأثر از آن بر اجتماع انسانها در قالب «مدینه فاضله»، «آرمان شهر»، «شهر سالم»، «اورشلیم»، «اتوپیا» و... دقیقاً مبتنی بر همین اعتقاد است. البته یکی از وجوه تمایز اعتقاد به آرمان شهر و جامعه موعود بر پایه ادیان الهی با اعتقاد به این موضوع بر پایه مکاتب دست ساز بشر (مکاتب اومانیستی)، دیدگاه های ارائه شده در زمینه ریشه تأسیس چنین جامعه ای است. پیروان ادیان آسمانی، ریشه آن را در «ظهور منجی آخرالزمان» می دانند و پیروان ایسمهای منحرف غیر دینی، آن را ثمره سیر تکاملی جوامع انسانی دانسته و پایان تاریخ می نامند.1
به هر حال آنچه مسلم و انکارناپذیر است، انتظار تمام عالم برای فرا رسیدن روز موعود و نجات انسان از پلیدیها و زشتیها و آغاز حکومت صالحان بر کره خاکی است و البته مترقی ترین، کامل ترین و صحیح ترین باور، اعتقاد آخرالزمانی شیعه مبنی بر ظهور امام دوازدهم(ع)، حجت غایب، حضرت ولی اللَّه الاعظم، ارواحنا فداه، می باشد.
شیعیان براساس وعده های داده شده از سوی رسول اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع) منتظر تحقق موعد قیام و ظهور قائم آل محمد(ع) هستند و برای این انتظار نیز تکالیف و وظایفی دارند. فرهنگ انتظار طی قرون گذشته، نیروی محرکه خیزشهای بزرگ عدالت خواهانه و ظلم ستیز بوده که قیام شکوهمند امام راحل(ره) را می توان آخرین آن نامید. از سوی دیگر روایات و متون متعدد، نشانه های مختلفی را برای مشخص نمودن احوالات آخرالزمان و اشاره به عصر ظهور ذکر کرده اند که این بخش، همیشه مورد توجه خاص و عام بوده است.
در سالهای اخیر مباحث پیرامون فرا رسیدن دوره آخرالزمان در میان پیروان ادیان مختلف رشد چشمگیری یافته که اعتقاد به رجعت و ظهور مسیح در سال 2000 میلادی در میان برخی از فرق مسیحی، از آن جمله بود. همچنین اعتقادات بحث انگیز مسیحیان انجیلی (مسیحیان صهیونیست و یهودیان درباره آخرالزمان و طرح تفکرات جنجالی همچون نبرد آرماگدون (هرمجدون)، تخریب مسجدالاقصی و... از این دست است. ارائه عجولانه نظریه هایی همچون پایان تاریخ، به منظور منحرف نمودن تفکر فطری منجی خواهی نیز دلیل بر رشد همین باور ارزیابی می شود. البته هدف این نوشتار پرداختن به این دسته از مطالب نیست و واشکافی آنها نیاز به مباحث مشروح جداگانه ای دارد، اما توجه به موارد یاد شده لازم است، تا بدانیم احساس فرا رسیدن آخرالزمان در تمام ادیان شکل گرفته است.
آنچه در اینجا مورد توجه است، باور نزدیک بودن تحقق وعده ظهور مهدی موعود(ع)، در بین اکثریت شیعیان و محبین خاندان عترت(ع) است. شواهد و مستندات قابل توجه دلالت بر این امر دارند که این مسئله از حد یک آرزو و امید صرف فراتر رفته و به لطف ذات احدی در حال فرا رسیدن و محقق شدن است. ان شاءاللَّه.
به نظر می رسد برای اثبات این مدعا ذکر نکاتی که در زیر می آید کفایت کند:
اول، آیت الله ناصری در سخنرانی ای در مدینةالنبی که در رجب سال گذشته صورت گرفته مطالبی را در زمینه بشارت به نزدیکی ظهور حضرت بقیةاللَّه الاعظم(ع) بیان کرده اند. این مطالب که به نقل از حضرت آیت الله العظمی بهجت می باشد به این شرح است:
من خراسان بودم، یکی از دوستان ما که تشرف دارد محضر حضرت [صاحب الزمان(ع)] به منزل ما آمد، از او پرسیدم: شما تازگی تشرف محضر حضرت داشته اید؟، فرمودند: بله. عرض کردم: راجع به ظهور سؤال نکردید؟ فرمودند: چرا. گفتم: حضرت چه فرمودند؟ گفت: من از حضرت سؤال کردم: یابن رسول اللَّه ظهور چه وقت خواهد بود؟ فرمودند: نزدیک است. عرض کردم: من هم درک می کنم ظهور شما را؟ حضرت فرمودند: پیرمردتر از شما هم درک می کنند ظهور مرا (ان شاءاللَّه). آیت الله بهجت فرموده بودند آن پیرمرد که تشرف به محضر حضرت دارد حدود 60 سال سن دارد!.
سپس آیت الله ناصری خطاب به مخاطبان می گوید:
خدا می داند زمان ظهور نزدیک است.2
دوم، حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی فرموده اند:
همانطور که برای حضرت مهدی(ع) یک غیبت صغرا و یک غیبت کبرا است؛ یعنی درست مانند آفتاب [که] وقتی می خواهد پنهان شود ابتدا قرص خورشید پشت افق پنهان می شود ولی هوا نیمه روشن است و کم کم این روشنایی برچیده و تاریک می شود، برای ظهورش هم یک ظهور کبرا و یک ظهور صغرا است؛ مانند موقعی که آفتاب می خواهد طلوع کند قرص خورشید هنوز پیدا نشده اما هوا نیمه روشن است و بعد خورشید دیده می شود. مرحله غیبت ایشان در دو مرحله واقع شده است و ظهور ایشان هم ظهور صغرا و هم ظهور کبرا دارد. در ظهور صغرا توجه مردم به امام زمان(ع) زیاد می شود و همه جا صحبت از امام زمان (ع) است و جلسات امام زمان(ع) پر شور می شود و بحثهای امام زمان (ع) همه جا را می گیرد. وضع طوری می شود که مردم تشنه و آماده می شوند. ما تصور می کنیم که در این عصر و زمان؛ ما ان شاءاللَّه در بین الطوعین ظهور حضرت مهدی(ع) قرار داریم. من فراموش نمی کنم پنجاه سال قبل مؤسساتی که به نام حضرت مهدی(ع) بود خیلی کم بود و کتابهایی که درباره حضرت مهدی(ع) نوشته شده بود به اندازه امروز نبود و سخن از امام مهدی(ع) به این گستردگی نبود، اگر کسی چهل یا پنجاه سال قبل مسجد جمکران می رفت در بهترین شب
ها ده یا بیست نفر بودند اما الان صدها نفر در بعضی از شبهای حساس هستند. ما به سوی طلوع کبرا پیش می رویم.3
ای اباخالد! به خدا سوگند بندهای ما را دوست ندارد و از ما پیروی نکند تا اینکه خدا قلبش را پاکیزه کرده باشد و خدا قلب بندهای را پاکیزه نمیکند تا اینکه تسلیم محض ما شده و با ما آشتی کرده باشد. پس چون با ما از در آشتی درآمد، خدا از حساب سخت نگاهش دارد و از هراس بزرگ روز رستاخیز ایمنش سازد».
اشاره:
همة ما کم و بیش تاکنون در مورد لزوم «معرفت امام زمان(ع)»، مطالبی خوانده یا شنیدهایم و به اجمال میدانیم براساس روایات قطعی و تردیدناپذیری که از پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) نقل شده، نداشتن معرفت نسبت به امام زمان(ع) به منزلة مرگ در زمان جاهلیّت؛ یعنی مردن در حال کفر و شرک است. همچنین از جایگاه و نقشی که در آموزههای اسلامی برای امامان معصوم(ع) ترسیم شده است، شناخت داریم، ولی شاید بسیاری از ما نسبت به کمّ و کیف و لوازم این معرفت چندان آگاه نباشیم و به درستی ندانیم که چه شناخت تفصیلی باید نسبت به امام عصر خود داشته باشیم. این وضعیت برای کسانی که همة افتخار خود را در پذیرش امامان معصوم و اعتقاد به امام عصر(ع) میدانند، هرگز زیبنده نیست. از این رو، همه باید در حدّ توان و درک خود برای رسیدن به سطحی قابل قبول از شناخت و معرفت امام بکوشیم و معرفت اجمالی خود را به معرفت تفصیلی تبدیل کنیم.
عید غدیر، عید امامت و ولایت، فرصت ارزشمندی برای شناخت بیشتر امامان(ع) و مروری بر دانستههایمان در این زمینه است. با تبریک این عید سعید، توجّه شما را به مقالهای که به این مناسبت تهیه شده است، جلب میکنیم.
1. معنای لغوی و اصطلاحی امام
الف) معنای لغوی
امام، واژهای عربی و به معنای پیشوا، سرپرست و مقتداست.1 راغب اصفهانی دربارة این واژه مینویسد: «امام کسی است که به او اقتدا میشود، چه شیء مورد اقتدا انسان باشد که به گفتار و کردارش اقتدا شود یا کتابی باشد یا شیء دیگری، چه این اقتدا حق و صواب باشد و چه باطل و ناصواب».2
برخی دیگر از لغتنگاران نیز چنین معنایی را از امام ارائه دادهاند.3 برخی متکلّمان که به معنای لغوی این واژه پرداختهاند، نوشتهاند: «معنای لغوی واژة امامت آن است که دیگری مورد تبعیّت و پیروی قرار گیرد؛ یعنی رئیس باشد و امام کسی است که مورد تبعیت و اقتدا قرار میگیرد. از آن جهت که در مفهوم امامت تبعیّت و اقتدا نهفته است، به کسی که نماز جماعت برگزار میکند امام گویند؛ زیرا مردم در قیام و رکوع و سجده و تشهّد به وی اقتدا کرده و از او تبعیت میکنند، بنابراین او مورد تبعیّت است».4
بنابراین، امامت در لغت به معنای رهبری و ریاست امّت است که طبعاً نوعی تبعیّت و پیروی گروهی را به همراه دارد.
از آنچه گفتیم میتوان دریافت که واژة امامت از یک سو «پیشوایی و راهبری» و از سوی دیگر «تبعیّت و پیروی» را میرساند، ولی اینکه این پیشوایی و پیروی در چه حوزه و قلمروی باشد یا در چه بعدی از ابعاد زندگی انسان مطرح شود، از مفهوم لغوی واژة امامت خارج است؛ همچنانکه عمومیّت یا اختصاص در حوزهای که تبعیّت و پیشوایی انجام میشود از این واژه استفاده نمیشود. همچنین این واژه به خودی خود تعیینکنندة بار ارزشی مثبت یا منفی نیست.
بنابراین، از معنای لغوی این واژه استفاده نمیشود که امامت و پیشوایی در حوزه و قلمرو دینی مردم است یا در حوزة دنیایی آنها. در واقع قراین و شواهد خارجی است که تعیینکنندة هر یک از این جنبههای یاد شده است.5
واژة امام در قرآن 12 بار به صورت مفرد یا جمع به کار رفته است.6 در این استعمالها، امامت به همان معنای لغوی است؛ یعنی به معنای مطلق رهبری و پیشوایی به کار رفته و چیزی بر معنای آن اضافه نشده است و هرگاه ویژگی و خصوصیتی مدّنظر بوده با قید و قرینه بیان شده است؛ مثلاً در یکی از آیات قرآن میخوانیم: «و جعلناهم أئمّةً یهدون بأمرنا؛7 و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکنند».
از «یهدون بأمرنا» میفهمیم که امامت مطرح شده در این آیه، امامت حق است. در آیة دیگری میخوانیم: «و جعلناهم أئمّةً یدعون إلی النّار؛ 8 و آنان را پیشوایانی که به سوی آتش میخوانند، گردانیدیم».در یکی دیگر از آیات قرآن چنین آمده است: «فقاتلوا أئمّة الکفر؛ 9 پس با پیشوایان کفر بجنگید». از دو قرینة «یدعون إلی النار» و «أئمة الکفر» میفهمیم که آنچه در این دو آیه طرح شده، امامت باطل است.
همچنین از بررسی موارد متعددی که واژة امامت در گفتار معصومین(ع) به کار رفته است، درمییابیم که این واژه در اصل به معنای مطلق پیشوایی و رهبری است و هر یک از خصوصیات پیش گفته، با قرینه و قید دیگری فهمانده شده است.10
در روایات اسلامی، واژههای امام و امامت از جایگاه بسیار برجستهای برخوردار بوده، از آن به عنوان مقامی الهی یاد شده است که دست اختیار و انتخاب بشر به آن نمیرسد. از جملة این روایات، میتوان به روایتی که از امام رضا(ع) نقل شده است، اشاره کرد: «همانا امامت، قدرش والاتر، شأنش بزرگتر، منزلتش عالیتر، جایگاهش بلندتر و ژرفایش بیشتر از آن است که مردم با خردهای خود به آن برسند یا با آرائشان آن را دریابند یا با انتخاب خود، امامی منصوب کنند. همانا امامت، مقامی است که خدای عزّوجلّ پس از رتبة نبوّت و خلّت در مرتبة سوم به ابراهیم خلیل(ع) اختصاص داده است… . همانا امامت، مقام پیامبران و میراث اوصیا است. همانا امامت، خلافت خدا و خلافت رسول خدا(ص) است».11
ب) معنای اصطلاحی امام
گروهی از متکلّمان امامیه، امامت را به «ریاست عام دینی و دنیایی» تعریف کردهاند؛ مثلاً شیخ مفید در تعریف و توصیف امام مینویسد: «امام، کسی است که در امور دینی و دنیایی مردم به جانشینی از پیامبر(ص)، ریاستی فراگیر دارد».12 همچنین خواجة طوسی پس از آنکه مسائل مهم بخش امامت را پاسخگویی به پنج پرسش «[معنای] امام چیست؟ آیا امام موجود است؟ برای چه امام موجود است؟ امام چگونه است؟ و امام کیست؟» میداند،13 در پاسخ پرسش نخست مینویسد: «امام کسی است که ریاست فراگیر در امور دینی و دنیایی را اصالتاً نه به نیابت از دیگری در این دنیا به عهده دارد».14
گرچه این دو عبارت به توصیف امام میپردازد، ولی تا حدّ بسیاری مفهوم امامت را بیان میکند، لذا خواجة طوسی آن را کاملتر از سایر تعریفها و منطبق بر معنای اصطلاحی و کلامی «امامت» میداند. در این تعریفها صراحتاً آمده است که امامت در معنای اصطلاحی و کلامی خویش دو حوزة دین و دنیا را دربرمیگیرد؛ یعنی امامت همانگونه که ریاست و مرجعیت در امور دینی است، مرجعیت در امور دنیایی نیز میباشد.15
2.
معرفت امام در آموزههای اسلامی«
معرفت امام» جایگاه و اهمیّت ویژهای در آموزههای اسلامی دارد و در سخنان پیامبر گرامی اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) تأکید فراوانی بر آن شده است. برای روشنتر شدن این موضوع به برخی از روایاتی که در این زمینه وارد شده است، اشاره میکنیم:1.
در روایتی که به صورت متواتر16 و از طریق شیعه و اهل سنّت از پیامبر اعظم(ص) نقل شده، نشناختن امام زمان و معرفت نداشتن نسبت به او با مردن در عصر جاهلیت (عصر کفر و شرک) برابر دانسته شده است. در این روایت میخوانیم: «هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلی از دنیا رفته است».172.
امام باقر(ع) در این زمینه میفرماید: «هر کس در حالی که امامی نداشته باشد، بمیرد، مردنش، مردن جاهلیت است و هر آنکه در حال شناختن امامش بمیرد، پیش افتادن یا تأخیر این امر [دولت آل محمد(ع)]، او را زیان نرساند و هر کس بمیرد در حالی که امامش را شناخته، همچون کسی است که در خیمه قائم[(ع)] با آن حضرت باشد».183.
حارث بن مغیره از امام صادق(ع) چنین نقل میکند: «به ابوعبدالله [امام صادق](ع) عرض کردم: آیا رسول خدا(ص) فرمود: «کسی که بمیرد و امامش را نشناسد به مرگ جاهلی از دنیا رفته است»؟ فرمود: «آری». گفتم: جاهلیت کامل یا جاهلیتی که امامش را نشناسند؟ فرمود: «جاهلیت کفر و نفاق و گمراهی».193.
ضرورت معرفت امامحال این پرسش مطرح میشود که چرا در آموزههای اسلامی این همه بر لزوم معرفت امام تأکید شده است؟ برای یافتن پاسخ این پرسش، لازم است که نگاهی اجمالی به جایگاه امام و امامت در مکتب اسلام داشته باشیم:
1. در روایتی که از امام رضا(ع) نقل شده، در این زمینه چنین آمده است: «امامت، زمام دین و مایة نظام مسلمانان و صلاح دنیا و عزّت مؤمنان است. امامت، اساس رشد یابنده اسلام و شاخة بلند آن است. تمامیت نماز و روزه و حج و جهاد و گردآوری مالیات و صدقات و اجرای حدود و احکام و حراست از مرزهای اسلام، همه به دست امام است. امام، حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام میکند و حدود خدا را برپا میدارد و از دین خدا دفاع میکند. او با حکمت و اندرز و حجّت رسا [مردم] را به راه پروردگارش فرامیخواند».
1. فتنههای دوران غیبت
امام زین العابدین ـ علیه السلام ـ فرمود: «یا اباخالد لَتأتِیَنَّ فِتَنٌ کَقِطَعِ اللَّیْلِ المُظْلِمِ لایَنْجُو الاّ مَنْ أَخَذَ اللهُ مِیثاقَهُ اوُلئکَ مَصابیحُ الهُدی وَ یَنابِیعُ العِلْم یُنْجِیهِمُ اللهُ مِنْ کُلِّ فِتْنَةٍ مُظْلِمَةٍ؛[1] ای اباخالد! براستی (در دوران غیبت) فتنههایی همچون قطعههای شب تار هجوم میآورد که از آن جز کسانی که خدا از آنها پیمان گرفته رهایی نمییابد. همانها چراغهای هدایت و سرچشمه علمند، که خداوند آنها را از هر فتنه تاریک نجات میبخشد.»
و همچنین فرمود: «مَنْ ثَبَّتَ عَلی وِلایَتِنا فی غَیْبَةِ قائِمِنا أَعطاهُ اللهُ اَجْرَ اَلفَ شَهیدٍ مِثْلِ شُهداءِ بَدْرٍ وَ اُحُدٍ؛ کسی که در زمان غیبت قائم ما ـ علیه السلام ـ بر ولایت ما ثابت و استوار بماند، خداوند به او پاداش هزار شهید مثل شهیدان بدر و احد عطا میفرماید.»[2]
?. انتظار راستین و پاداش آن
برای انتظار حضرت مهدی ـ علیه السلام ـ آثار گرانبهایی وجود دارد، از جمله امام سجاد ـ علیه السلام ـ فرمود: «اِنتِظارُ الفَرَجِ مِن أَعظَمِ الْعَمَلِ؛ انتظار فرج از برترین اعمال است.»[?] و فرمود: «اهل زمان غیبت او که قائل به امامت او و منتظر ظهور او باشند، برتر از مردمان هر زمان دیگر میباشند، زیرا خدای تبارک و تعالی به آنها آن قدر عقل، فهم و شناخت عطا فرموده است که غیبت امام در پیش آنها چون زمان حضور شده است. خداوند اهل آن زمان را همانند مجاهدانی قرار داده که در محضر رسول اکرم ـ صلی الله علیه و آله ـ شمشیر بزنند، آنها مخلصان حقیقی و شیعیان واقعی و دعوت کنندگان به دین خدا در آشکار و نهان میباشند.»[?]
پی نوشت ها:
?. بحارالانوار، همان، ج 51، ص 135، روایت 3.
?. همان، ج 52، ص 125.
?. منتخب الاثر، ص 244.
?. بحارالانوار، ج 52، ص 122، منتخب الاثر، ص 244.
طبقه بندی: سخنانی از امام سجاد درباره امام زمان
کدام نقطه ی این خاک یر پای تو نیست
کدام پاره ی خورشید آشنای تو نیست
بگو کدام نسیم شکفته در وادی است
که ذهنش آینه بندانی از صفای تو نیست
کدام جاده،بگو می رساندم تا تو
کدام سوی افق را نشان پای تو نیست
منم که گم شده ام ای عزیز پیدایم
منی که هر نفسم گریه ای برای تو نیست
امید شیعه چرا از سفر نمی آیی؟
که زخم کهنه ی ما را به جز دوای تو نیست
زمین به ماتم غیرت نشسته اسب آقا
چرا به بام جهان بیرق لوای تو نیست
در انتظار تواین جهان به تنگ آمده
بیا بیا که به سرهابه جز هوای تو نیس
طبقه بندی: در انتظار تو!!!!!!!
آیا مى توان گفت فرشتگان و جنّیان هم در انتظار بسر مى برند؟
گرچه ما به روایاتى که دلالت بر منتظر بودن تمامى جنّیان و فرشتگان بکند برخورد نکردیم اما اخبار و احادیث بسیارى بیانگر منتظر بودن گروهى از فرشتگان و اجنّه هستند.
1 - أبان بن تغلب مى گوید : امام صادق(علیه السلام) فرمود :
«.. آن گاه که او (حضرت قائم عج) پرچم رسول خدا (صلى الله علیه و آله) را به اهتزاز درآورد سیزده هزار و سیزده فرشته که سال ها منتظر ظهورش بوده أند به زیر پرچمش گرد مى آیند (و اماده نبرد مى شوند) همان فرشتگانى که با نوح پیامبر در کشتى ، با ابراهیم خلیل در آتش و با عیسى هنگام عروج به آسمان همراه بودند» [1]
2 - امام باقر (علیه السلام) مى فرمایند :
«فرشتگانى که در جنگ بدر به پیامبر (صلى الله علیه و آله) یارى دادند، هنوز به آسمان بازنگشته اند (منتظر ظهور حضرت اند) تا اینکه حضرت صاحب الامر را یارى رسانند و مقدارشان 5 هزار فرشته مى باشد» [2]
3 - محمد بن مسلم مى گوید :
«از امام صادق (علیه السلام) درباره ى میراث علم و اندازه ى آن پرسیدم، حضرت در پاسخ فرمود : خداوند دو شهر یکى در شرق زمین و دیگرى در غرب آن دارد ، در آن دو شهر، گروهى سکونت دارند که نه ابلیس را مى شناسند و نه از آفرینش او آگاهى دارند ، هرچند مدت یک بار با آنان دیدار مى کنم، آنان درباره ى مسائل مورد نیاز و چگونگى دعا از ما مى پرسند و ما به آنان مى آموزیم ، هم چنین آنان درباره ى زمان ظهور حضرت قائم مى پرسند ... گروهى از آنان از روزى که به انتظار حضرت قائم بوده اند هرگز سلاح خود را بر زمین نگذاشته اند و وضع آنان همین گونه بوده است، آنان از خداوند مى خواهند که صاحب الامر را به آنان بنمایاند.» [3]
4 - امام على(علیه السلام) مى فرمایند :
«.. خداوند، حضرت مهدى (عج) را با فرشتگان جن و شیعیان مخلص یارى مى کند.» [4]
با توجه به این روایات مى توان بیان داشت که هم فرشتگان و هم برخى از جنّیان و هم موجودات ناشناخته دیگرى در انتظار و چشم به راه آمدن آن منجى عالم هستند.
آیا زمین و پرندگان و حیوانات هم در انتظار ظهور حضرت هستند ؟ بر اساس روایات گوناگون زمین، پرندگان، حیوانات درّنده و ماهیان دریاها هم در انتظار آمدن و ظهور حضرت حجت هستند.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله) مى فرماید :
«همه اهل آسمان و زمین، پرندگان، حیوانات درنده و ماهیان دریا از ظهور حضرت مهدى (عج) شاد و خرسند مى شوند.» [5]
آرى زمین هم منتظر ظهور قائم(عج) است تا تمام برکاتش را بیرون بریزد.
أمیر المؤمنین (ع) فرمود :
«زمین بشاشت خود را به سبب عدل ظاهر کند و آسمان باران خود را ببارد و درخت میوه خود را افزون دهد و زمین گیاه خود را برآورد و براى اهل زمین خود را زینت کند و وحوش ایمن باشند تا اینکه در همه اطراف زمین مانند چارپایان چرا کنند. زمین گنج هاى خود را ظاهر کند ، پس قایم (عج) به مردم بگوید : بخورید، گوارا باشد شما را به سبب آنچه در ایام گذشته کردید از عمل ها، پس مسلمانان اهل دین حق اند.» [6]
[1] - صدوق، کمال الدین تمام النعمه ، ج 2، ص 672
[2] - حر عاملى، اثبات الهداه، قم ، ج 3، ص 549
[3] - حر عاملى، اثبات الهداه، ج 3، ص 523
[4] - حسینى، حصینى، الهدایه الکبرى ، 1406 هـ ق، ص 31
[5] - و. ک، یوسف بن یحیى مقدسى سلمى شافعى، عقد الدرر فى اخبار المنتظر، ص 149 و 84، عالم الفکر، قاهره ; ر ک، جلال الدین سیوطى، در المنثور، بیروت، دار الامر، ج 6، ص 50
[6] - محمد باقر مجلسى، بحار الانوار، ج 53، ص 85 - 86، ب 29، ح 86
طبقه بندی: انتظار سایر موجودات مهدی جان همه منتظرت هستیم
به خمینی بگویید بیاید. اینجا چیزی که زیاد است دست و بازوی رزمندگان شهید است. گرم کن بازار بوسه را ای روح خدا. دستی تکان بده برای تابوت ها. عمار ها برگشته اند. بروید بیت رهبری خامنه ای را صدا کنید. بیت رهبری خانه ای است که پلاکش بر گردن همین شهداست. بروید به خامنه ای بگویید عمار ها برگشته اند و شنیدند “این عمار” را. مالک اشتر علی همین شهدا هستند و عمار همین سردار هور است. راه دوری نروید. چشم من روشن! زیباتر از صد دانه یاقوت، همین ?? تابوت شهدا است که با حساب تابوت “علی هاشمی” می شود ?? تابوت. همت مضاعف را از بچه های تفحص باید یاد گرفت که باز هم شانه ما را آشنا کردند با تابوت یاران. گفت: چه غریبانه رفتند از این خانه.
چشم دوخته ام به پهلوی سوخته ات ای شهید گمنام بین در و دیوار تابوت. فاطمیه جبهه ها یادش بخیر. تنگ شده بود دل خیابان انقلاب برایت ای شهید. می بینی! از مجسمه میدان انقلاب خبری نیست. این روز ها بازار مجسمه دزدی گرم است و شهرداری در روز روشن دزدید مجسمه میدان انقلاب را. مجسمه که سهل است، با اینها باشد حاضرند داوطلیانه خود انقلاب را هم به سرقت ببرند. امام را به موزه بسپارند و یاد تو را به بنیاد باد. دیر آمدی برادر و ندیدی آشوب عاشورا را در همین خیابان انقلاب. برادر شهیدم! کربلا خون می خواست که تو دادی اما این روزها ارئه بلیط نشانه شخصیت ما شده است و در زیرزمین مترو چشم آسمانی ها را دور دیده اند و به ما یاد می دهند چگونه ریش خود را بتراشیم با همان تیغی که گلوی حسین را برید.
چه خوب شد آمدی برادر! دیر کرده بودی، زلزله، برج موسسه تنظیم را آوار کرده بود روی سر حسینیه جماران و علی مطهری حق را به گسل بی بی سی می داد و “صدرا” را می فروخت به سروش و ملاصدرا را به ملای بی سواد و ملانصرالدین را به مایکل لدین و ملای رومی را به جرج سوروس. اگر ریشه محکم تو در خاک کوچه بنی انقلاب نبود ماجراها داشتیم ما با ریشتر این زلزله نرم.
چه خوب شد آمدی برادر! شانه هایم تنگ شده بود برای تابوت تو که درون حجم کوچکش ? تکه استخوان نیست، مساحت کل کشور است.
چه خوب شد آمدی برادر! نمایشگاه در مصلی نیست، درون تابوت توست و کتابی که من می خواهم تهیه کنم از “نشر خون” است که نسخه اش خطی است. خط میخی نیست. در این خط و خطوط سیاسی نیست. خط امام است و فقط یک صفحه دارد که همان وصیت نامه تو است. این روزها در مصلی همه جور کتابی خوانده می شود الا نماز. این روزها در مصلی به جای نماز کتاب راه های رسیدن به خدا را می خوانند و از طریق یوگا می خواهند آدم آهنی ربانی درست کنند اما راه رسیدن به خدا نماز شبی بود که تو در سنگر می خواندی و ذکری بود که تو در قنوت می گفتی و دعایی بود که تو در سجده زمزمه می کردی و تبسمی بود که تو بر لب می نشاندی. لبخند بزن دلاور که گریه سهم ما است. تا “معراج” راهی نیست. بهشت جاودان مأوای شما، خیابان بهشت از آن ما. تو در بهشت شهردارت مهدی باکری است و شهردار ما در بهشت دارد قالی می بافد برای تبلیغات جهنمی مترو: راه های بستن روسری. راه های خوردن بستنی. راه های سرسره بازی روی خون شهدا. راه های جام زهر دادن به امام. راه های پر کردن شکم از لقمه حرام و فروختن ندای فریب به ندای هل من معین حسین. چشمت ای برادر روز بد نبیند. ما دیدیم. کجا؟ در همین خیابان انقلاب. شمر این بار به جای عبای شریح از زیر عبای شیخ بیرون آمد و آتش زد خیمه عباس را. آتش زد که زد! آقای معاون اول، در مراسم شب چهل پدر وزیر اصلا ببوس دست شیخ را. بگذار ما ملت سر کار باشیم آقای آملی. الکی برای خودت حکم جلب صادر کن. آن گور به گوری فراری را ول کن، اگر مردی همین گور به گوری را بگیر. نه، تو هم این کاره نیستی. این کاره “علی” بود و علی شما دارد پرسه در مه می زند و یکی به نعل و یکی به میخ می زند و علی ما دارد فریاد می زند “این عمار”؟!
چه خوب شد آمدی برادر! من دارم راه می روم در مجاورت تابوت تو و نگاه می کنم به انتهای خیابان فلسطین و انتظار طلوع ماه را می کشم. حتم دارم الان دل ماه اینجاست و فقط کافی است روضه عباس بخوانیم تا خورشید هم در خیابان انقلاب، آفتابی شود. تا معراج راهی نیست و تا ظهور، شهیدی که به خواب مادرش آمده بود می گفت: اندکی صبر، سحر نزدیک است. با مهدی من هم خواهم آمد اما ظهور به عمر تو قد نمی دهد مادر. راستی مادرم! ما اینجا دستمان خیلی باز است، چرا از ما چیزی نمی خواهی؟
گریه کن مادر های های حق داری. این شهیدی که درون تابوت است همرزم پسرت بود در بدر. آن دیگری الان گمنام است روزگاری برای خود اسم و آوازه ای داشت. خانه و کاشانه ای داشت. مادری داشت. نه، خدا را قسم می دهم به هیچ شهیدی گمنام نگویید. اینها هر کدام برای خود کسی بوده اند. گمنام ما هستیم که مرده ایم و هیچ کس برایمان فاتحه نمی خواند. آنکه امروز روی دوش ما است گمنام نیست. نام دارد. نام خانوادگی دارد. پدر و مادری دارد که هنوز چشم به راه برگشتن او هستند. به مفقودالاثر، جاویدالاثر بگوییم چه فرقی می کند برای مادری که ?? سال چشم به زنگ خانه دوخته است؟ معنای انتظار را باید از مادر شهید والفجر مقدماتی پرسید. ما چه می فهمیم دلتنگی غروب آدینه را.
چه خوب شد آمدی برادر! حالا دیگر انتظار به سر آمده است و مادرت حتی نیازی نبود خون بدهد تا پزشکان مطمئن شوند که تو دی.ان.آی استخوانت نسبتی دارد نزدیک با گلبول سفید یک مادر ?? ساله. بوی تابوت را مدتها بود شنیده بود. حتم داشت می آیی ولو با چند تکه استخوان و یک پلاک و من حتم دارم نیم دیگر خواب مادرت هم تعبیر می شود و مهدی می آید اما مادرت می گوید: کاش من هم بودم وقتی مهدی می آید.
چه خوب شد آمدی برادر! غروب آدینه است و تو به معراج رسیده ای و قطار انتظار افتاده روی ریل ظهور. ما منتظریم تا در واپسین ایستگاه تاریخ، نور را مضاعف کنیم و ببینیم بیعت ماه را با خورشید و بگرییم همراه با مادرت چون ابر در بهاران؛ کجایید ای شهیدان خدایی، بلاجویان دشت کربلایی؛ کجایید ای سبکبالان عاشق، پرنده تر ز مرغان هوایی.
طبقه بندی: کجایید ای شهیدان خدایی
فاطمه (س) الگوی مهدی (عج)
در روایت است که پیامبر (ص) در بستر مرگ بودند که حضرت زهرا(ع) وارد شدند. حال پدر را که دیدند، شروع به گریه کردند. کمکم صدای زهرا (ع) بلند شد. پیامبر(ص) سرشان را بلند کردند و علت را سؤال کردند. حضرت زهرا(س) عرض کردند: از تباهی و ضایع شدن دین و عترت، بعد از شما میترسم. اینجا بود که او را دلداری دادند به اینکه مهدی امت از نسل تو ظهور میکند و ریشه ضلالت و گمراهی را میکند.
در جای دیگری نیز آمده است: همزمان با تولد امامحسین(ع) به حضرت زهرا (سم) خبر داده میشود که حسینش را شهید خواهند کرد. حضرت زهرا(س) ناراحت و گریان می شود اما خبر می آید که مهدی امت از ذریه او خواهد بود.
حضرت مهدی(ع) در حدیثی می فرمایند که "ان لی فی ابنته رسول الله اسوه حسنه". با این بیان که دختر رسول خدا(سلام الله علیهما) برای من الگویی نیکوست؟ به نظر شما چه مولفه هایی را می توان برای الگو برداری امام مهدی(ع) بیان کرد؟
الگو سازی و شناساندن الگوی مناسب از جمله روش های اسلام برایارائه برنامه زندگی و ارشاد به کمالات و مقامات معنوی است.
اینکه امام زمان (ع) حضرت زهرا (س) را الگوی خود قرار میدهد از آن روست که حضرت زهرا (س) کسی است که از هر جهت حتی در راه رفتن و سخن گفتن و در سیرت و صورت شبیه پیامبر (ص) است. دلیل این مطلب روایات متعددی است که عامه و خاصه نقل کردهاند. در روایت است که عایشه می کوید: شبیهتر از فاطمه به پیامبر (ص) در راه رفتن، آرامش، وقار، سیرت، سخنگفتن، ایستادن و نشستن ندیدم.
غم خواری و توجه به امور مسلمانان، به ویژه شیعیان و ایثار و انفاق و تلاش از دیگر ویژگی های مشترک حضرت زهرا (س) و حضرت مهدی (عج) است
به چه مولفه های مشترک و شباهت هایی بین سیره حضرت زهرا(س) و حضرت مهدی(ع) می توان اشاره کرد؟
حضرت حکیمه خاتون نیز وقتی قضیّه شب تولد حضرت مهدی (عج) را نقل میکند، میگوید: امام عسکری (ع) فرمود: سورهِ قدر را بر نرجس خاتون بخوان. شروع کردم به خواندن سوره قدر. پس آن طفل، در شکم نرجس خاتون با من همراهی میکرد و میخواند آن چه من میخواندم و بر من سلامی کرد. من ترسیدم. امام، صدا زد: ای عمه! از قدرت الهی تعجب نکن، که حق تعالی کودکان ما را به حکمت گویا میگرداند و ما را در بزرگی، در زمین، حجت خود میگرداند.
حضرت زهرا (س) و حضرت مهدی (عج) شفیع مؤمنان در قیامتند. مظلومیت حضرت زهرا(س) و حضرت مهدی (عج) در بسیاری روایت مشهود است. پیامبر (ص) به حضرت زهرا (س) و حضرت مهدی (عج) بسیار علاقه داشتند.
حضرت زهرا(س) و امام زمان (عج) هر دو به زائران حسین (ع) عنایت دارند. یکی از ویژگیهای حضرت زهرا (س) این است که به زائران فرزند شهیدش امام حسین (ع) عنایت ویژهای دارد. هنگامی که آنان به زیارت امام حسین (ع) میروند، حضرت زهرا(س) حاضر میشود و برای آنان طلب آمرزش و دعا میکند. قضایای زیادی نیز بر عنایت حضرت مهدی (عج) به زایران امام حسین (ع) دلالت دارد. یکی از آنها قضیّهِ معروف جعفر نعلبند است که مرحوم نهاوندی آورده است.
بیعت کسی بر هر دو بزرگوار نیست و از کسی تقیّه نمیکنند و از ستمگران دوری کرده و می کنند . هر دو از تعلّقات دنیایی آزادند. و بندگی خداوند خدا می کنند. حضرت زهرا (س) به حدّی خالصانه خداوند را عبادت میکرد که خداوند با او بر ملایکه مباهات میکرد و میفرمود: بنگرید به بهترین بندهِ من فاطمه! او در مقابل من ایستاده و از خوف من تمامی وجودش میلرزد و با تمامی حضور قلب، به عبادت من روی آورده است. حضرت مهدی (عج) هم به قدری عبادت خداوند را می کند که رنگ رخسار مبارکش متمایل به زرد است. امام کاظم (ع) میفرماید: مهدی، بر اثر تهجّد و شب زندهداری، رنگش به زردی متمایل میشود.
هر دو بزرگوار با انحرافها و بدعتها مبارزه می کنند. زهرا (س) فدای رسالت و ولایت شد تا دین بماند، بدعتها و انحرافات از بین برود و تلاشهای پدرش به ثمر برسد. دربارهِ مبارزات آن بزرگوار با انحرافات، سخن فراوان است. خطبهِ فدکیه و خطبههای دیگر آن بانوی پهلو شکسته و مصیبت دیده، گویای مبارزهِ حضرت است. حضرت مهدی (عج) هم با بدعتها و انحرافات مبارزه میکند و فرایض الهی و سنن نبوی را احیا می کند. در دعای شریف ندبه میخوانیم: کجا است آرزو کشیده برای زنده کردن قرآن و حدودش؟ کجا است زنده کنندهِ آثار دین و اهل دین؟ کجا است آن ذخیرهِ الهی برای تجدید واجبات و سنتهای اسلام؟
غم خواری و توجه به امور مسلمانان، به ویژه شیعیان و ایثار و انفاق و تلاش از دیگر ویژگی های مشترک حضرت زهرا (س) و حضرت مهدی (عج) است. یکی از علتهایی که فاطمه (س) را به میدان آورد و آن همه مصایب و آزارها را تحمّل کرد، همّ و غمّ آن حضرت نسبت به امّت پدرش و شیعیان شوهرش و مصایبی که دامنگیرشان خواهد شد، بود. حضرت مهدی(عج) نیز غمخوار همگان، به ویژه شیعیان است و برای آنان دعا میکنند. توقیعات و ملاقاتهای فراوان، بر این مطلب دلالت میکند.
طبقه بندی: فاطمه (س) الگوی مهدی (عج)
فاطمه (س) الگوی مهدی (عج)
حدیث ثقلین
حضرت فاطمه علیهاسلام فرمود:« هنگامی که پدرم رسول خدا در حال احتضار بود و اتاق پر بود از صحابه، شنیدم که فرمود:« ای مردم، بهزودی از میانتان خواهم رفت و من سخنی میگویم تا عذری نداشته باشید: بدانید که من دو چیز گرانقدر در میان شما به جا میگذارم: قرآن و اهل بیت ام.»
سپس دست علی را گرفت و فرمود:« این علی با قرآن است و قرآن هم با علی. این دو هرگز از هم جدا نمیشوند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند. ( یعنی تا قیامت با هم هستند.) پس ای مردم من از شما درباره این دو قرآن و اهل بیت پرسش و بازخواست خواهم کرد.»
(فاطمة الزهراء رحمانی/ 299/58)
حدیث کساء
جابربن عبدالله انصاری از فاطمه علیهاسلام روایت میکند که فرمود:
یک روز پدرم رسول خدا نزد من آمد. سپس فرزندانم حسن و حسین و بعد امیرالمؤمنین علی وارد شدند. همه در زیر یک عبا جمع شدیم.
پدرم دو طرف عبا را گرفت و با دست راست به آسمان اشاره کرد و عرضه داشت:« پروردگارا! اینها اهل بیت و نزدیکان من هستند؛ گوشت آنها گوشت من و خون آنها خون من است. هر که آنها را بیازارد، مرا آزرده است. با آن کس که با اینها جنگ کند، در جنگم و با آن کس که با اینها مدارا کند، مدارا میکنم. دشمنانشان را دشمن دارم و دوستانشان را دوست دارم. اینها از منند و من از اینهایم. پروردگارا! صلوات و برکات و رحمت و آمرزش و رضایت خود را بر من و بر اینها فرو فرست و آنها را از هر گونه رجس و پلیدی پاک و مطهر گردان.»
خداوند عزوجل خطاب فرمود که ای ملائکه! آسمان و زمین و ماه و خورشید و ستارگان را خلق نکردم مگر برای محبت این پنج نور پاک که در زیر این عبا قرار گرفتهاند.»
آنگاه جبرئیل این آیه را بر پیامبر نازل کرد:« انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا»؛ (احزاب، آیه 33) ( پروردگار اراده میکند آلودگی و پلیدی را از اهل بیت پاک کند و آنان را مطهر گرداند.)
(فاطمة الزهراء رحمانی/292/56)
حدیث لوح جابر
در حدیث مفصلی آمده است که جابربن عبدالله انصاری میگوید من در زمان حیات رسول خدا وقتی که فاطمه علیهاسلام فرزندش حسین علیه السلام را زاییده بود، برای گفتن تبریک خدمتش رسیدم. دیدم در دست فاطمه (علیهاسلام) لوح سبزی است. پرسیدم این لوح چیست؟ فاطمه (علیهاسلام) فرمود: این لوحی است که خداوند به رسولش هدیه داده و آن حضرت هم آن را به من داده . در آن لوح نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحیم.
این کتابی است از جانب خدای عزیز و حکیم برای محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) من تو را بر همة پیامبران برتری دادم و وصی و خلیفهات علی علیه السلام را از همه اوصیا برتر کردم و تو را به فرزندت حسن و حسین گرامی داشتم. من مردم را نسبت به فرزندان حسین ائمه اطهار پاداش میدهم یا عقاب مینمایم؛ آنها که اولشان علی سیدالعابدین است، بعد محمد که شکافنده علم من است، بعد جعفر است که ردکننده او مانند ردکننده من است و سپس موسی است که در زمانش تاریکی شدیدی است، و او عبد و حبیب من است.
و بعد از او ولی و ناصر من علی است، وای بر منکرین او؛ سپس فرزند او محمد وارث علم من است و سپس فرزندش علی ولی و ناصر و امین من است و پس از او فرزندش حسن است و بالاخره من آنها را به فرزند او « حجه بن الحسن المهدی » که برای عالمیان رحمت است، کامل میکنم.
او دارای کمال موسی و بهاء عیسی و صبر ایوب است. اینان اولیاء منند؛ بر آنها صلوات پروردگارشان باد که آنها هدایت یافتگانند.
(فاطمة الزهراء رحمانی/ 290/ 54)